عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

يلدای 91

سلام عشقم مامانی امشب شب یلداست .. طولانی ترین شب سال !! امشب رفتیم خونه ی مامانم اینا .. با هم دیگه انار دون کردیم ؛ هندونه رو تزیین کردم ؛ آجیل و شکلات گذاشتیم و خوردیم و بسی خوشنود گشتیم ! خاله شیما برامون از اینترنت فال حافظ گرفت .. جواب همه  رو خیلی خوب و مربوط به نیتشون داد به غیر از من و خود شیما ! تو هم مثل همیشه تا جایی که تونستی شیطونی کردی و دل همه رو بردی راستی مامانی ، میگن فردا 21 دسامبر 2012 قراره یه اتفاق عجیب و بزرگ بی افته .. اگه نیافتاد سال 2050 حتما دیگه اتفاق می افته !! خلاصه گفته باشم که بدونی حتی تو دوره و زمونه ی آدم های تحصیل کرده و متمدن هم خرافات بدجور نقش بازی میکنه !! البته خرا...
1 دی 1391

11 ماهگی

سلام نفسم 11 ماهگیت مبارک جووووجه ! یه ماه دیگه یه سالت میشه !! باورت میشه ؟!! داری مرد میشیااا !! دوست دارم فسقلی من !  عاشقتم عروسکم !  تو مال منی ! مال خود خودم !!  فدای دست و پای کوچولوت !  فدای بوی تنت !  فدای یه دونه دندونت که خیلی با نمک و بامزه ات کرده !  فدای بعض کردنت که دلمو ریش میکنه !  فدای دددد گفتنت !  فدای اون نگاهت که شرارت ازش میباره ! فدای محبتت که وقتی الکی گریه میکنم میای کلی بوسم میکنی و از سر و کولم بالا میری!  فدای بوس کردنات ! فدای خنده های شیرینت ! فدای دست زدن و رقصیدنت ! فدای تک تک اعضای تنت ! ...
27 آذر 1391

تولد 22 سالگی مامانی

سلام پسرم .. مامانی امروز من کلی بزرگتر شدم !! به قول بابایی یه سال به مرگ نزدیک تر شدم ! البته مرگ که دست خداست ولی واقعا یه سال به پیری نزدیکتر شدم!! امروز شدم 22 ساله ! مامان جوونی داریا همبازی خوبی واسه هم میشیم ! امروز اولین سالیه که تو سالگرد تولدم حضور مستقل داری! پارسال این موقع یار تو دلی بودی و با مشت و لگدات تولدم رو تبریک می گفتی ! پارسال بابایی برام یه کیک کوچولو گرقت با یه شمع که آهنگ داشت و میچرخید! امسال ، مامانم و خاله هات و عمه هات ،اومدن خونه مون ؛ عمه کوثر یه کیک خوشکل و خوشمزه درست کرده بود، بابایی با کادوش حسابی غافلگیر و هیجان زده ام کرد ! البته قبلش همش میگفت برام کادو نگرفته و شرمنده و وقت نداشتم و از ای...
23 آذر 1391

جوجه ی شیطون!

سلام جوجه ي مامان  اين روزا هر چی جلوتر میریم به شیطنتت اضافه میشه ! اینقدر شیطون شدی که بعضی وقتا انگشت به دهن میمونم از این همه تغییر ظرف چند ماه ! به یه چشم به هم زدن از مبل میای بالا ! دیگه سوراخ سنبه ای تو خونه نمونده که تو کشفش نکرده باشی .. عاشق جاهای تنگ و باریکی !! اینقدر فرز و بلا شدی که خدا میدونه ! جاهایی میری که عقل جن هم بهش نمیرسه ، سینه خیز و یواش یواش از زیر عسلی و صندلی ها رد میشی ! ما یکی از مبل ها رو چسبوندیم به ویترین ، به پهلو میشی و آروم آروم از بینشون رد میشی !!! از زیر میز ال سی دی رد میشی و بین میز و مبل گیر میکنی !! فکر کنم خیلی خوب از پس سربازیت بر بیای !! صبح ها تا چشمت رو باز میکنی و از خواب بیدار...
16 آذر 1391

دندون خان قدم رنجه فرمودند!

    مروارید کوچولوی عزیزم   خوش اومدی به صدف این نینی مریضم !   هی منتظر گذاشتی مارو جونم    خداروشکر این دفعه                                      اومدی مهربونم !     بعد از چند روز تب شدید و بیقراری و بی اشتهایی و بی حالی بلاخره دندون خان قدم رنجه فرمودند و بسی ما را شاد و خرسند نمودند ! ساعت 11 و نیم -روز 5 آذر 91  ( روز عاشورا ) _ده ماه و نه روزگی_ توی ماشین بودیم ک...
6 آذر 1391

10 ماهگی

سلام جیگرطلا مامانی 10 ماهه شدی قربونت برم ! دوست داشتنی تر و شیرین تر از همیشه ! *حسابی خودتو با وسایل خونه سرگرم میکنی و مدت ها صدات درنمیاد ! *بعضی وقتا زبونت گیر میکنه به دد گفتن ! اینقدر شیرین دد میگی که هر کی شنیده کلی قربون صدقه ات رفته ! *فدات بشم که اینقدر خوشکل سینه میزنی ! اینقدر که من و بابا موقع غذا خوردنت برای سرگرم کردنت سینه میزنیم که یاد گرفتی !   *وقتی خیلی گرسنه ات میشه با نق و ناله میای پیشم و میخوای که بغلت کنم ! الهی فدات بشم .. وقتی این کارو میکنی خیلی خوشحال میشم و احساس خوبی بهم دست میده .. اینکه تو برای تامین نیازهات به من پناه میاری ؛ احساس مادرانه ی قشنگی بهم میده ! *عاشق مهری ...
27 آبان 1391

اوصاف این روزهای ما

سلام پسر عزیزم  راستش اصلا دل و دماغ نوشتن و آپ کردن رو نداشتم ، روزامون با کلنجار رفتن و حرص خوردن از دست شیرنخوردن و غذا نخوردنت میگذره.. نه حوصله ی بیرون رفتن دارم ، نه حتی حوصله ی خودمو! سرما خوردگیت داشت خوب میشد که باز تو عروسی پسرعمه و دخترعمه ام (حسام و سارا) سرما خوردگیت عود کرد! الان منم سرما خوردم ! خیلی لاغر شدی،خیلی ! سبک شدنت رو کاملا احساس میکنم ! تنها چیزی که دلگرمم میکنه خنده ها و شیطنتاته که چیزی ازشون کم نشده خداروشکر ! با کمک کوسن از مبل میری بالا و خوشکل و با احتیاط از مبل و یا تخت پایین میای ! اینقدر این رسیور بدبخت رو کشیدی و انداختی رو زمین که بابایی مجبور شد براش یه پایه بالای تلوزیون درست کنه! تقسیم برق رو...
19 آبان 1391

مهمان ناخوانده !

پسر ناز مامان ، یه سنگ ناخوانده مهمون کلیه ی کوچولوت شده ! به خاطر شیر نخوردن، آب بدنت کم شده و تو کلیه ات سنگ درست شده! دکتر میگه دلیل شیر نخوردنت رفلاکس معده است و درمانی نداره و تا 17 ماهگی طول میکشه ! تا 3 ماه دیگه دوباره از کلیه ات سونو میگیرن! الان هم که باز سرما خوردی و گلوت عفونت شدید کرده ! * صورت معصومت رو که میبینم ، عقل و احساسم عاجز میمونه از درک حکمت خدا! * داروهای صف کشیده کاش زهری بودند برای من ، نه برای معده ی کوچک تو ! * خدای مهربون پسر کوچولوم رو خوب کن ! خدای مهربون دارم دق میکنم !   ...
10 آبان 1391