عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

هفده ماهگی

سلام علی جونم   هفده ماهگیت رو با هم پشت سر گذاشتیم .. تو این یک ماه تغییرات کاملا محسوسی داشتی طوری که بابا جونم که اخرین بار دوماه پیش تو رو دیده بود گفت که خیلی تغییر کردی و وارد مرحله ی جدیدی شدی . مخصوصا تو گفتن کلمات . کلمه "بیبی" , "لاح = راح" به معنی رفت یا تموم شد , "تيتی " به قناری و کلا هر پرنده ای , " لالا=زهرا"  , "جودو=جدو" یعنی پدربزرگ , به لغت نامه ات اضافه شده . جالب اینه که تا یه مدت رو یه کلمه گیر میکنی مثلا به همه چیز و همه کس میگی بیبی یا یه مدت بعدش به همه چی میگی بابا !! دو تا دندون آسیاب به دندونات اضافه شدن و الان 8 تا دندون داری! با بنفش علامت زدم. با حموم ه...
5 تير 1392

تولد 30 سالگی بابایی + شیطونیای قندعسل

سلام نی نی ِ مامان   يعني دوست دارم گاز گازت کنمممممممممممممم   مامانی دیروز تولد بابایی بود و به خاطر شهادت پیامبر و امام حسن و امام رضا اصلا دلمون نیومد که حتی یه کیک بگیریم .. از طرف جفتمون یه سویشرت توسی و یه کمربند و یه شال (ناقابل) به بابایی کادو دادم .. بابایی وارد چهارمین دهه ی زندگیش شده و من کلی سر این قضیه سر به سرش میزارم !  حالا از شیطونیات بگم که من عاشقشونمممممم.. عاشق خرابکاریاتم به خدا .. یعنی لذذذذت میبرم از سر و کولم و از رو مبلا پایین و بالا میری .. یعنی کافیه در کمدم یا کمد خودت باز باشه .. کل لباسا و کفشارو میریزی بیرون .. کافیه زیپ کیفم باز باشه! کاقیه بخوام لباسای شسته شده رو روی...
23 دی 1391

علی طلا

سلام قند عسل جیگرخان ، اومدم یه چندتا از عکسای خوشکلت رو برات بزارم که ببینی چه شیطونک بامزه ای هستی یا بودی ! بستگی داره کی این مطلب رو بخونی ! عشقم، دیروز روز اربعین امام حسین بود .. شبکه طه مداحی کودکانه گذاشته بود .. من شروع کردم به سینه زدن و ازت خواستم که سینه بزنی تو هم خیلی سریع شروع کردی به سینه زدن ، البته بعضی وقتا بینش دست هم میزدی !! بابایی هم سریع ازت فیلم و عکس گرفت که یادگاری داشته باشیم ! واقعا از اینکه داری برای امامون سینه میزنی خیلی احساساتی شدم ! انشالله تا آخر عمرت از عاشقان امام حسین باشی و رفتار حسینی داشته باشی !   اینجا داریم میوه هایی که عمو حیدر تو هیئتشون به پیاده های جمکران تا حرم میدن...
15 دی 1391

آخرین ماه اولین سال زندگی !

سلام علي جونم    الهي قربون اين خنده ی قشنگت بشم .. فدای دندون کوچولوت ! جوجه ي قشنگم ، چیزی به یک سالگیت نمونده و ذوق و شوقم برای داشتن یه پسر یک ساله ی جیگرطلا روز به روز بیشتر میشه.. عاشق شیطونیاتم.. عاشق خوشمزه کاریا و فوضول بازیا و اداهاتم ! عسلم این روزا برای راه رفتن خیلی تلاش میکنی و در عین حال از این کار لذت میبری و کلی میخندی و برای خودت دست میزنی مخصوصا که میبینی ما از این کارت خیلی ذوق میکنیم ! تا حالا حداکثر مقداری که تونستی راه بری 7_8 قدم بوده .. خیلی تند تند قدم برمیداری و سریع حرکت میکنی به خاطر همین هی میخوری زمین .. دیدن تاتی تاتی کردن یه نی نی لذت بخش ترین کار دنیاست .. البته هر کار جدید...
9 دی 1391

يلدای 91

سلام عشقم مامانی امشب شب یلداست .. طولانی ترین شب سال !! امشب رفتیم خونه ی مامانم اینا .. با هم دیگه انار دون کردیم ؛ هندونه رو تزیین کردم ؛ آجیل و شکلات گذاشتیم و خوردیم و بسی خوشنود گشتیم ! خاله شیما برامون از اینترنت فال حافظ گرفت .. جواب همه  رو خیلی خوب و مربوط به نیتشون داد به غیر از من و خود شیما ! تو هم مثل همیشه تا جایی که تونستی شیطونی کردی و دل همه رو بردی راستی مامانی ، میگن فردا 21 دسامبر 2012 قراره یه اتفاق عجیب و بزرگ بی افته .. اگه نیافتاد سال 2050 حتما دیگه اتفاق می افته !! خلاصه گفته باشم که بدونی حتی تو دوره و زمونه ی آدم های تحصیل کرده و متمدن هم خرافات بدجور نقش بازی میکنه !! البته خرا...
1 دی 1391

11 ماهگی

سلام نفسم 11 ماهگیت مبارک جووووجه ! یه ماه دیگه یه سالت میشه !! باورت میشه ؟!! داری مرد میشیااا !! دوست دارم فسقلی من !  عاشقتم عروسکم !  تو مال منی ! مال خود خودم !!  فدای دست و پای کوچولوت !  فدای بوی تنت !  فدای یه دونه دندونت که خیلی با نمک و بامزه ات کرده !  فدای بعض کردنت که دلمو ریش میکنه !  فدای دددد گفتنت !  فدای اون نگاهت که شرارت ازش میباره ! فدای محبتت که وقتی الکی گریه میکنم میای کلی بوسم میکنی و از سر و کولم بالا میری!  فدای بوس کردنات ! فدای خنده های شیرینت ! فدای دست زدن و رقصیدنت ! فدای تک تک اعضای تنت ! ...
27 آذر 1391

تولد 22 سالگی مامانی

سلام پسرم .. مامانی امروز من کلی بزرگتر شدم !! به قول بابایی یه سال به مرگ نزدیک تر شدم ! البته مرگ که دست خداست ولی واقعا یه سال به پیری نزدیکتر شدم!! امروز شدم 22 ساله ! مامان جوونی داریا همبازی خوبی واسه هم میشیم ! امروز اولین سالیه که تو سالگرد تولدم حضور مستقل داری! پارسال این موقع یار تو دلی بودی و با مشت و لگدات تولدم رو تبریک می گفتی ! پارسال بابایی برام یه کیک کوچولو گرقت با یه شمع که آهنگ داشت و میچرخید! امسال ، مامانم و خاله هات و عمه هات ،اومدن خونه مون ؛ عمه کوثر یه کیک خوشکل و خوشمزه درست کرده بود، بابایی با کادوش حسابی غافلگیر و هیجان زده ام کرد ! البته قبلش همش میگفت برام کادو نگرفته و شرمنده و وقت نداشتم و از ای...
23 آذر 1391

جوجه ی شیطون!

سلام جوجه ي مامان  اين روزا هر چی جلوتر میریم به شیطنتت اضافه میشه ! اینقدر شیطون شدی که بعضی وقتا انگشت به دهن میمونم از این همه تغییر ظرف چند ماه ! به یه چشم به هم زدن از مبل میای بالا ! دیگه سوراخ سنبه ای تو خونه نمونده که تو کشفش نکرده باشی .. عاشق جاهای تنگ و باریکی !! اینقدر فرز و بلا شدی که خدا میدونه ! جاهایی میری که عقل جن هم بهش نمیرسه ، سینه خیز و یواش یواش از زیر عسلی و صندلی ها رد میشی ! ما یکی از مبل ها رو چسبوندیم به ویترین ، به پهلو میشی و آروم آروم از بینشون رد میشی !!! از زیر میز ال سی دی رد میشی و بین میز و مبل گیر میکنی !! فکر کنم خیلی خوب از پس سربازیت بر بیای !! صبح ها تا چشمت رو باز میکنی و از خواب بیدار...
16 آذر 1391