دندون خان قدم رنجه فرمودند!
مروارید کوچولوی عزیزم
خوش اومدی به صدف این نینی مریضم !
هی منتظر گذاشتی مارو جونم
خداروشکر این دفعه
اومدی مهربونم !
بعد از چند روز تب شدید
و بیقراری
و بی اشتهایی
و بی حالی
بلاخره دندون خان قدم رنجه فرمودند
و بسی ما را شاد و خرسند نمودند !
ساعت 11 و نیم -روز 5 آذر 91 ( روز عاشورا ) _ده ماه و نه روزگی_ توی ماشین بودیم که دندون جونی با انگشت سبابه مامانی لمس شد و بعد هم رویت گردید ! این چند وقته من مدام در حال چک کردن وجود دندون بودم ! بابایی هم زد کنار و دستش رو شست و از اونجایی که پوست کلفت تشریف داره متوجه نشد ! تا شب که شما همکاری کردی و دهان مبارک رو تونست باز کنه و دندون کوچولوتو ببینه!
*دندونی که با قرمز علامت گذاشتم !
*ایده ی گذاشتن این عکس رو از مامان آرتین جون گرفتم؛ به نظرم خیلی جالبه !