عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

جوجه ی شیطون!

1391/9/16 16:29
نویسنده : مامان علی
2,174 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جوجه ي مامانماچ

 اين روزا هر چی جلوتر میریم به شیطنتت اضافه میشه ! اینقدر شیطون شدی که بعضی وقتا انگشت به دهن میمونم از این همه تغییر ظرف چند ماه ! به یه چشم به هم زدن از مبل میای بالا ! دیگه سوراخ سنبه ای تو خونه نمونده که تو کشفش نکرده باشی .. عاشق جاهای تنگ و باریکی !! اینقدر فرز و بلا شدی که خدا میدونه ! جاهایی میری که عقل جن هم بهش نمیرسه ، سینه خیز و یواش یواش از زیر عسلی و صندلی ها رد میشی ! ما یکی از مبل ها رو چسبوندیم به ویترین ، به پهلو میشی و آروم آروم از بینشون رد میشی !!! از زیر میز ال سی دی رد میشی و بین میز و مبل گیر میکنی !! فکر کنم خیلی خوب از پس سربازیت بر بیای !!

صبح ها تا چشمت رو باز میکنی و از خواب بیدار میشی میری اون ور تخت ( با دیوار اندازه ی یه عسلی فاصله داره) و میشینی اونجا و با تقسیم برق و سیم آباژور و شارژها بازی میکنی .. تقریبا اونجا پاتقت شده ! شبا هم قبل خواب باید یه سری بری اونجا بازی کنی !!

یه talking tom تو گوشیم دارم،عاشقشی .. هی براش اوووو اووو میکنی و اون تکرار میکنه ! صبح ها که میخوام بیدارت کنم با بوس و نوازش و صدا کردنم بیدار نمیشی ولی کافیه صدای گربهه رو بشونی سریع چشمات رو باز میکنی و میخندی و میشینی !!!

 صبح ها برای اینکه به کارام برسم و تو گریه نکنی میزارم رو شبکه طاها ! اینقدر ترانه ها و شعرهاش رو شنیدم که همه رو حفظ شدم !! موقع غذا خوردن وقتی بابایی نباشه که سرگرمت کنه میشینیم جلوی تلوزیون که یه کم حواست رو پرت کنه ولی هیچی بابایی نمیشه که زبان!!

 دیگه بلدی که مجله رو ورق بزنی ولی بعضی وقتا جوگیر میشی و میخوای مجله رو بخوری یا پاره اش کنی!

 یه چند وقتیه که خیلی مامانی و بغلی شدی !! از اینکه منو اینقدر دوست داری خیلی خوشحال میشم ولی بعضی وقتا دست و کمرم خیلی درد میگیره و خسته میشم !

 راستی یاد گرفتی بوس میکنی .. البته با دهن باز ! یعنی وقتی بهت میگم بوس کن دهنت رو باز میکنی و میزنی به طرفت.. بعضی وقتا زبونت رو هم درمیاری و طرف رو خیس میکنی نیشخند!!

 هنوز قدم برداشتن رو شروع نکردی ولی خیلی وقته که بدون کمک وایمیسی، یه بارم بدون اینکه چیزی رو بگیری و بلند بشی رو دستات وایسادی ولی خیلی سریع با مخ خوردی زمین !

 چون عسلی دیگه جواب نمیده برای اینکه وارد آشپزخونه نشی جاتعویضی تختت رو گذاشتیم جلوی در آشپزخونهنیشخند، هر وقت میرم آشپزخونه ، پشتش وایمیسی و نگاهم میکنی و خودتو تکون تکون میدی و غر میزنی! فکر کنم آشپز ماهری بشی چون از الان داری به آشپزی مامانت نگاه میکنی ! الهی فدات شم که تحمل جدایی از منو نداری و مثل جوجه اردک دنبالم میای ! موقع جارو کشیدن هر وقت در حال راه رفتن باشم تو هم چهاردست و پا دنبالم میای وقتی وایمیسم تو هم میشینی و مات و مبهوت به دسته ی جاروبرقی که در حال عقب و جلو شدنه نگاه میکنی !

 میری کنار میزتوالت وایمیسی و دستت رو دراز میکنی هرچی به دستت برسه میندازی زمین !

خونه ی مامانم ممنوعیت ورود به آشپزخونه نداری برای همین از فرصت استفاده میکنی و در کابینت هاشونو باز میکنی.. یه بار یهو صدای چندتا ظرف اومد رفتم دیدم یه ظرف پیرکس رو انداختی زمین ! خدایی شد که چیزی نشکست !

 راستی این دندون کوچولوت هم حسابی ما رو سرکار گذاشت ! دو روز بعد از اینکه رویت شد غیبش زد ! و اونجا بود که اظهار نظرها شروع شد ! بیبی ام میگفت چون مامانش دندونش رو نگاه کرده، دندونه رفته ! عقیده داره که مامان نباید دندون بچه اش رو ببینه ! یکی دیگه گفت چون وقتی دندونش دراومده به همه خبر دادی، رفته ! یکی گفت دندون بغلیش داره درمیاد ، لثه اش ورم کرده و اون یکی رو پوشونده ، خودم فکر میکردم آفت یا یه جوش باشه چون قبلش تب کرده بودی.. خلاصه هرکی یه چیز گفت تا اینکه چند روز پیش دوباره پیداش شد! البته رنگش سفید نیست، یه جورایی بی رنگه !!

 *راستییییی باز سرما خوردی !!

 *یه چند وقتیه که دارم بهت شیرخشک ( آپتامیل) میدم !

 از ماه محرم برات بگم که به خاطر مریضیت خیلی کم روضه رفتیم. شب علی اصغر رفتیم هیآت رزمندگان اسلام و چون بی تابی میکردی ، همش تو سرما بیرون بودیم و از بیرون گوش میدادیم.. روز عاشورا رفتیم تعزیه ی به آتیش کشیدن خیمه ها رو دیدیم و شبش برای شام غریبان رفتیم حرم ولی تو اونجا همش تو کالسکه ات خواب بودی! از روز یازدهم تا پنج روز خونه ی بیبی ام روضه بود و ما 5 روزش رو رفتیم ، روز دوم طبق هر سال شله زرد پزون داشتن و من برای سلامتیت کلی دعا کردم و شله زرد رو هم زدم !

حالا بریم سراغ عکسا :

تعریفش رو کرده بودم ، حالا با چشم خودت ببین چه وروجکی هستی !!

 

 

آخه واسه چی میری روی روروک ؟!

 

گفته بودم عاشق دستمال کاغذی هستی ! این یه نمونه اش !

 

اینم یه نمونه ی دیگه !

 

_علیییییییییی..چی کار میکنی؟؟؟              

   _ دوست دارررررررررررررررررم !!!!!

 

در حال ماشین بازی با گوشی خاله شیما !

 

در حال ماشین بازی با ماشین !

 

 

در حال خوردن ماشین !!!

 

سلام مامانییییی

 

 

 

آخه این چه وضعه نشستنه بچه ؟!!

 

 

اولین ظلمی که بهت شد ! چونه ی گاز گرفته شده توسط محمد حسین یک و نیم ساله (پسرداییم)!

 

اوووووه .. مامانی چه کردهههههه !!!!

 

وقتی کسی سر به سرت بزاره و بخواد به پستونکت تعرض کنه، چی میشه ؟!

 لب و لوچه ی بنده خدا سرویس میشه !! 

 

دیگ شله زرد !

 

ظهر عاشورا

 شام غریبان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

سحر
16 آذر 91 23:10
وای نی نیامون تو یه روز به دنیا اومدن!!!
غدیر
16 آذر 91 23:48
مثل همیشه میخونیمو میریم هردفعه بیشتر عاشقت میشم عمه جوووون نکنه از دست من سرما خورد؟؟؟
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
18 آذر 91 8:27
الهی خاله جون باز سرما خوردی. الههههههههههههههههههی زود زود خوب شی.
تو هم که مثل آرتین منی. از جای باریک رد میشی. عاشق دستمال کاغذی هستی. عاشق آشپزخونه هستی. ولی من نمیتونم از ورودت به آشپزخونه جلوگیری کنم بنابراین دستگیره های کابینت رو به هم بستم.
مامانی این خرافات رو باور نکن راجع به دندونش. یک بار که برای چکاب آرتین رو برده بودم دکتر گفت ممکنه روی لثه یه وقتایی یه جوشهای سفید ببینی که فکر کنی دندونه. اصلا مسئله ای نیست. شاید یه جوش بوده.


نه مامانی جوش نبوده، واقعا دندون بود چون الان کاملا پیداست دیگه و خیلی تیزه
مامان نیره
18 آذر 91 10:50
سلام امروز مهمون وبلاگتون بودم تا اینجا خوندم از گل پسری خوششمان آمد . خدا برات نگهش داره. شیرین و ملوس
من هنوزم در حال جمع کردن همین دستمال کاغذیها هستم چون دوس داره هی دار بیاره .بعد باباش هم ببینه غر غر غر
اگه دوس داشتی لینکت کنم.


سلام.. ممنون از لطفتون ..
آدرس وبلاگتون رو نذاشتین
سارا (مامان درسا)
18 آذر 91 13:36
الهی خاله فدات بشه ماشالا به جونت که اینقدر شیطون شدی عزیزم ببوسش مامانی این گل پسملو
مامان طاها
18 آذر 91 17:24
ماشاالله پسری شیطونی دیگه ای مونده که نکرده باشی؟
شیما - خاله ·٠•●♥علی♥●•٠·
18 آذر 91 18:55
کولیچ کولیچ انحبکم یاچویدانی









ای جانممممم

مامان آبتین
19 آذر 91 1:02
به به...چه پسمل نازی خدا حفظش کنه...دست مامنی درد نکنه که وبلاگ به این قشنگی برات درست کرده
سپیده
19 آذر 91 7:47
سلام. با تشکر. ثبت شد. دستتون درد نکنه http://koodakeman91.niniweblog.com/
مامان فندق جون
19 آذر 91 8:26
سلام دوست عزیز عکسای دخترم و گذاشتم تو وبلاگش زود بیا ببین و نظر هم فراموش نشه
مامان کیانا
19 آذر 91 9:17
سلام. عکسهای آتلیه علی جون رو دیدم خیلی خیلی زیبا بودن . عزیزم میشه رمز خاطرات زایمان رو بهم بدی خیلی دوست دارم بخونمشون ، آخه من خودم زایمانم سزارین بوده .


چشم الان میفرستم
مهرناز(مامان آرسام)
19 آذر 91 22:51
الهی من فدای این جوجه عسلیِ شیطون بلا بشم یعنی اون مدل نشستنت تو حلقم!! پسمل بلااااااااااااااااا جیگر طلاااااااااااااااا عزاداریهاتم قبول عشقم
مامان مهنا
21 آذر 91 12:28
وای چ شیطونی شده ماشالا
مریم مامان عسل
22 آذر 91 5:28
وای خدا علی کوچولوی من چه وروجکی شدههههههههههههههه ماشالله! ببین همه دستمال کاغذی ها رو از جعبه کشیده بیرون بلا! خیییلی پست باحالی بود عزیزم. دوستت دارم خوشگلم قند عسلم میگم دندونتم مثل خودن وروجکه ها!
مامان آیدین
23 آذر 91 1:30
ایشالا علی جون همیشه سالم باشه عزیزم ماشاالله نی نی پسر خیلی شیطونکه یه نمونش رو داریم میدونیم چی میکشی من که شب که میخوام بخوابم پاهام خیلی درد میکنه از بس دنبال پسرم دویدم مامانی بذار راه بیوفته اونوقت پست هات خوندنی تر میشه
مامان مهنا
4 دی 91 23:51
راستی ی سوال کجا رفتین ک خیمه هارو اتیش زدن
من تاحالا از نزدیک ندیدم امسالم ک میخواستم برم نمیدونستم کجاست


هر سال این مراسم تو چهار راه عمار یاسر_انقلاب بود ولی امسال تو پارکینگ شرقی حرم بود.