عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

ختنه !

سلام کوجولویِ من کوچولوی ِ ٢٣ روزه ی من ، خیلی دوستت دارم .. عاشق نفس کشیدنتم .. عاشق بو کردنتم .. عاشق دست و پای کوچولوتم .. عاشق مماغ گنده ات ام !!!!!!!! مماغ گنده ی من پریروز (یک شنبه .  ١٦ بهمن ٩٠ ) رفتیم پیش د.لسانی (متخصص کودکان) و شما رو ختنه کردیم .. موقعی که داشتن آمپول بی حسی برات می زدن گریه کردی ولی بعدش آروم شدی و موقع عمل به مامانم که باهات حرف میزد و لالایی می خوند، زل زده بودی ! بعد از اونجا رفتیم خونه ی پدربزرگت . اونجا بودیم که جیش کردی و کلی از درد جیغ کشیدی و گریه کردی .. خدا رو شکر هر چی بود تا الان که به خیر گذشته ! از طرف مامان و بابای من یه پستونک طلا برای ختنه ات کادو گرفتی .   ...
20 بهمن 1390

اندر احوالات این روزهای من و تو !

سلام علی کوچولوی نازم ١٨ روزه که چراغ خونه مون رو روشن کردی  .. شدی عشقم .. نفسم .. همه ی زندگیم .. باورم نمی شه که زندگیم این همه تغییر کرده .. شدم یکی دیگه .. شاید یه مامان ! .. اینجا همه عاشقتن .. بابات .. مامان بزرگت .. خاله هات .. الان چند روزه که برگشتیم خونه ی خودمون .. البته فقط شبها خونه ی خودمونیم .. گفتم شب .. چی بگم از شب که اونم کلا معنیش برام عوض شده ! تا صبح با هم سر و کله می زنیم .. شیر می خوری ..خوابت میبره .. عاروق میزنی .. دوباره بیدار میشی .. شیر می خوری .. می خوابی .. دوباره که می خوام عاروقت رو بگیرم بیدار میشی و همینطور تا صبح ! چرخه ی جالبیه ! از این عاروق لعنتی حرصم میگیره که مجبورم به خاطرش تو رو از خواب ...
13 بهمن 1390

1 بهمن 90 .. تو بیمارستان

                   مامانم به خدا دارم میمیرم. احساس می کنم تو این چند روزه پیر شدم . از پشت این شیشه ی قرمز که نگاهت می کنم میخوام بمیرم. وقتی اینقدر سخت شیر میخوری یا بهتره بگم نمی خوری می خوام از غصه بمیرم. دلم داره می ترکه .. میترسم فردا هم مرخصت نکنن . امروز که همش بیرون از دستگاه بودی .احساس می کنم از صبح زردتر شدی مامانم. این اولین غصه ی بعد از به دنیا اومدنته. تو خونه خوب شیر می خوردی ولی امروز و دیروز خون به جیگرم کردی .. شرط خوب شدنت خوب شیر خوردنته .. خوب نمی خوری مامان..من بمیرم مامان..دلم کباب میشه گریه نمی کنی مامان.. از دیروز صبح تا حالا فق...
8 بهمن 1390

عشقم متولد شد!

علی کوچک ما، به لطف خدا و صاحب نامش ، روز 26 دی 1390 ، ساعت 10:15 صبح ، چشمان زیبایش را  به جهان گشود. انشالله که نامدار باشد. وزن : 2950 قد : 50 دورسر : 34.5 روش زایمان  : طبیعی                                                                         &nbs...
3 بهمن 1390

پایان هفته 39

سلام علی جونم امروز 39 هفتگی رو تموم می کنیم .. یک هفته ی دیگه 40 هفته تموم میشه .. این روزا دارم کم و بیش پیاده روی می کنم .. یه بار از سر بلوارامین تا حرم ، یه بار کل زنبیل آباد ، یه بار تا وسطای زنبیل آباد رفتیم و برگشتیم ، یه بار از جمکران راه افتادیم به سمت حرم ولی بعد از یه ساعت کم اوردم و سوار شدیم ، یه چند باری هم صفاییه و از سر پارکینگ شرقی تا حرم ، امروزم که از خونه مون تا خونه ی  دایی حسن . امروز دوباره بعد از صد بار مصمم شدن برای زایمان طبیعی ، دوباره ته دل من رو خالی کردن .. چقدر این شخصیت زود تاثیرپذیرم عذابم می ده .. می ترسم این راه فرار نزاره تحمل و مقاومت کنم و وسطای راه ، با کشیدن نصف دردا ، آخرش کم بیارم ! ...
24 دی 1390

پایان ماه هشتم

سلام عزیزدلم امروز 8 ماهگی تموم شد و وارد ماه نهم بارداری شدم.. حسابی سرما خوردم و گلوم درد می کنه .. دکتر رفتم ولی خوشبختانه گفت که گلوم چرک نکرده ، فقط ملتهب شده ، هیچ دارویی نداد و گفت که سعی کنم بخاطر بارداریم تا آخر هم دارویی مصرف نکنم.. ولی سرفه ام رو نمی دونم چی کارش کنم دیروز از بس که حالم بد بود اصلا حواسم به حرکاتت نبود ، امروز صبح کلی عذاب وجدان گرفتم و حواسمو جمع کردم و شما هم حسابی خودنمایی کردی دیروز بلاخره با کلی تاخیر و بدقولی سرویس تخت و کمدت رو اوردن ..ای کاش حداقل همونی بود که سفارش داده بودیم حسابی ناراحت شدم .. بد نشده ولی اونی که من می خواستم نیست .. تازه قرار بود سرویس کالسکه رو هم بیارن که اونو هم نی...
21 آذر 1390

7 هفته ی دیگر !

سلام نفسسس امروز دقیقآ 33 هفته است که تو دل مامانی .. مونده 7 هفته دیگه ،شایدم کمتر که من روی ماهتو ببینم. دیشب ، شب علی اصغر بود .. وقتی نینی های کوجولو رو می دیدم که لباس سفید و سربند سبز پوشیدن, با خودم عهد کردم که سال دیگه شما رو هم لباس علی اصغر بپوشونم .. انشالله که شما پسر مومن و صالحی باشی امروز رفتیم سراغ آقای سیسمونی فروش ، کاملا شاکی .. آخه ما سرویس تخت و کمد رو پنجم مهر سفارش دادیم .. امروز هم 12 آذره یعنی دوماه و چند روز پیش (!!!!) .. فرمودند آماده اســــــت ! شما تصفیه حساب کنید ما امشب میاریم ! ما هم از روی استیصال تصفیه کردیم درحالی که در نظر داشتیم بعد از تحویل کار ، بقیه ی پول رو بدیم ولی چه کار کنیم .. (م...
12 آذر 1390

پایان هفته 37

سلام عشقم نفس مامان امروز 37 هفته و یک روزه که تو شدی یه تیکه از وجودم .. خیلی دوستت دارم قلمبه ی من .. با هر تکونت عاشقتر و وابسته تر می شم .. اگه تو رو نداشتم،اگه تو الان تو وجودم نبودی، من الان چی کار می کردم واقعا؟؟ خیلی موقع خوبی اومدی تو شکمم مامانـــــــی !! به خدا وقتی حرکتت کم می شه نمی دونی چه حالی دارم ، غوغایی میشه تو دلم ، بی تاب میشم .. اشک می ریزم، آیة الکرسی می خونم و التماس می کنم بهت که تو رو خدا ، عشقم ، عزیزم ، نفسم ، من بدون تو میمیرم .. یه تکونی بخور ؛ بعد از خوردن شربت و دراز کشیدن  و نیم ساعت انتظار شروع می کنی .. از ذوق می خوام پرواز کنم .. وقتی حرکاتت دردناک میشه، با اینکه احساس می کنم پوست شکمم داره پاره...
11 دی 1389