عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

1 بهمن 90 .. تو بیمارستان

1390/11/8 4:07
نویسنده : مامان علی
1,652 بازدید
اشتراک گذاری

                  

مامانم به خدا دارم میمیرم. احساس می کنم تو این چند روزه پیر شدم . از پشت این شیشه ی قرمز که نگاهت می کنم میخوام بمیرم. وقتی اینقدر سخت شیر میخوری یا بهتره بگم نمی خوری می خوام از غصه بمیرم. دلم داره می ترکه .. میترسم فردا هم مرخصت نکنن . امروز که همش بیرون از دستگاه بودی .احساس می کنم از صبح زردتر شدی مامانم. این اولین غصه ی بعد از به دنیا اومدنته. تو خونه خوب شیر می خوردی ولی امروز و دیروز خون به جیگرم کردی .. شرط خوب شدنت خوب شیر خوردنته .. خوب نمی خوری مامان..من بمیرم مامان..دلم کباب میشه گریه نمی کنی مامان.. از دیروز صبح تا حالا فقط یه بار به زور گریه کردی.. الانم فقط یه کم ناله کردی .. نمی خوام مظلوم باشی... میترسم .. صد بار ..هزار بار .. میترسم ..از مریض شدنت .. از نبودنت .. میمیرم .. اومدی ، زندگیم بهشت شد .. دنیا بهشت شد .. تو مریضی جهنمه اینجا .. دعای توسل گوش میدم میگه اون دنیا مارو بیامرز.. فکر می کنم .. مهم نیست .. بچه ام خوب بشه و خوب بمونه.. فقط همین دعا .. مامانم میگه نمیدونی چقدر طلا گرون شده، بگم سرت سوت می کشه.. خنده ام میگیره،حرصم میگیره..گور پدر طلا که گرون شده،آخرین چیزی که حتی فکر کردن بهش حالمو بهم میزنه .. واقعا مشکل کار بابات که عاشقشم، که یه زمانی اعصابمو اونقدر داغون می کرد الان بی اهمیت ترینه.. الان فقط تویی.. علی ... علی .. علی .. چقدر این اسم برام مقدس تر شده.. دلم میلرزه از گفتن اسمت .. عاشقتم .. 6 روزه که زندگیم فقط تویی .. سه روزه که چشمم و مغزم چیزی رو جز تو نمی بینه و نمی فهمه .. تو آینه ی دستشویی بیمارستان که  خودمو می بینم ، تو رو می بینم.. چشمام .. علی.. عشقم ..غذا می خورم.. صدا داره.. صدای شیر خوردنت .. بوی تو رو میدم.. لختی...اونقدر می بوسمت که آروم بشم .. صورتت..دماغت.. لبت..لپات .. گردنت .. دستت .. تک تک انگشتات .. سرت .. کف پاهات .. سینه ات .. بوت می کنم .. عمیق .. از ته دل .. تو دستگاه خوابیدی .. به پهلو .. یه دستت زیر صورتت و دست دیگه ات روی لپت .. ضعف می کنم از ذوق دیدنت .. فرشته ها مگه چه شکلی ان؟ مگه فرشته ها قشنگتر از تو خمیازه می کشن ؟ قشنگتر از تو به بدنشون کش و قوس میدن؟ قشنگتر از تو می خوابن؟ نفس می کشن؟ نگاه می کنن ؟ می خندن ؟ وای از خنده ات .. 6 روزه ی من مگه فرشته ها از تو قشگنتر لبخند می زنن ؟ مگه تو فرشته نیستی مامان ؟ وای که با اینکه پیشمی،وقتی عکست  رو که رو گوشیمه رو که می بینم می خوام پرواز کنم .. چرا اینقدر دلبری می کنی آخه تو مامان ؟ لبات رو مثل ماهی می کنی .. می بوسم لبت رو .. خوب شو مامانی!

 

٢٩ دی ٩٠

 

 

٣٠ دی ٩٠

 

 

١ بهمن ٩٠

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مریم مامان عسل
6 بهمن 90 17:27
وای عزیزم! درکت میکنم اما انقدر ناراحت نباش. روی شیرت تاثیر میذاره. تازه چیزی نیست که همه ی نوزادا زردی میگیرن. زردی پسرا یکم طولانیتر میشه. اصلا نگران نباش. عسلم گرفت اما 9.6 بود زردیش. تا 40 روزگی هم زرد بود. کم کم بهتر شد. ببین ماشاالله خدا چه پسر شیرینی بهت داده! راستی عسلم چند روز اول اصلا گریه نمیکرد و خوب هم شیر نمیخورد، همش اوق میزد اما بعدش خیلی خوب میشن. نگران نباش. هنوز به محیط بیرون از رحم عادت نداره. تو به خودت برس تا شیر خوبی بهش بدی.
مامان مهنا
7 بهمن 90 1:14
عزیز دلم چرا اینهمه غصه زردی ی چیز عادیه نباید غصه بخوری هرچند مادری خب فدات شم ایشا... ک علی جون همیشه خوب باشه
منا مامان الینا
9 بهمن 90 0:43
اول از هم تولد علی کوچولو را بهت تبریک میگم عزیزم ماشالا چقدر نازه این علی جون و خیلی ناراحت شدم از ناراحتیت و اینقدر خودت را اذیت نکن مامانیش هرچند میدونم خیلی سخته اما تو باید روحیه قوی داشته باشی تا بتونی بهتر به علی جون برسی و انشالا که هر چی زودتر خوب بشه
مامان آرتین (شازده کوچولو)
9 بهمن 90 18:54
ای جونم. دعا می کنیم هرچه زودتر حال گل پسرمون خوب شه و بیاد خونه.
مریم مامان عسل
10 بهمن 90 0:26
کجایی مامان علی؟ علی کوچولومون بهتر شد؟ بیا بیخبرمون نذار. اخبار با عکس میخوایم.
ماماني شيما وحديث
12 بهمن 90 15:47
سلام مامان علي جون قدم نورسيده مبارك خيلي خوشحال شدم وقتي ني ني نازت رو ديدم . شرمنده يه مدت نتمون قطع شده نتونستم سربزنم . عيب نداره عزيزم .زودي خوب ميشه .ماهم ازاين موردا زياد داشتيم . حتما ازخوب شدنش مارو خبرداركن
مامان رویا
12 بهمن 90 21:41
یه عالمه گریه کردم ... برات خیلی دعا میکنم... کدوم بیمارستانی؟
مامان آیلین
17 اسفند 90 2:00
وای بمیرم الهی ... چه روزهای بدی بوده گریه ام اومد. خدا رو هزار بار شکر که خوب شده
مامان آرشیدا کوچولو
24 اسفند 90 23:00
مامانی اگه اجازه بدید یکی از عکس هایی که نی نی تون خندیده رو برام بفرستید یا آدرس بدید برمیدارم که بزنم وب آرشیدا همین عکسه که میخنده رو برام بفرست
مامان حباب
3 خرداد 91 18:17
بااین که میدونم این موضوع قبله و الان علی کوچولو خوب شده بازم باخوندنش کلی گریه کردم.