آخرین ماه اولین سال زندگی !
سلام علي جونم
الهي قربون اين خنده ی قشنگت بشم .. فدای دندون کوچولوت !
جوجه ي قشنگم ، چیزی به یک سالگیت نمونده و ذوق و شوقم برای داشتن یه پسر یک ساله ی جیگرطلا روز به روز بیشتر میشه.. عاشق شیطونیاتم.. عاشق خوشمزه کاریا و فوضول بازیا و اداهاتم !
عسلم این روزا برای راه رفتن خیلی تلاش میکنی و در عین حال از این کار لذت میبری و کلی میخندی و برای خودت دست میزنی مخصوصا که میبینی ما از این کارت خیلی ذوق میکنیم ! تا حالا حداکثر مقداری که تونستی راه بری 7_8 قدم بوده .. خیلی تند تند قدم برمیداری و سریع حرکت میکنی به خاطر همین هی میخوری زمین .. دیدن تاتی تاتی کردن یه نی نی لذت بخش ترین کار دنیاست .. البته هر کار جدیدی که میکنی دیدنش کلی ذوق زده و هیجان زده مون میکنه !
و البته یه هفته ای هست که خودت بدون هیچ کمکی از روی زمین بلند میشی .. البته قبلنها این کار رو یه بار کردی ولی تو این یه هفته خیلی قشنگ دستت رو رو زمین میزاری و بلند میشی !
یه بار چند شب پیش شنیدم که گفتی ماماماما .. البته بدون هدف که بعدش که دقت کردم دیدم داری میگی نانانانا !! خوب اشکال نداره به هر حال حرف " ن" به دامنه ی حروفت اضافه شده ! کلی ذوق مرگ شدیم الکی .. ههییی ! پس کی صدام میکنی مامانی؟؟؟؟؟ البته بابا میگه که شنیده که بگی م َ م َ م َ !
و امروز یه کار کردی که دهنمون یه متر باز موند .. موقع ناهار خیلی با سفره ور میرفتی و اصلا نمیذاشتی ناهار بخوریم برای همین مجبور شدیم که بزاریمت تو روروک تا یه لقمه غذا بخوریم .. چشممون به تلوزیون بود که یهو بابا میثم با تعجب صدام کرد و دیدیم به بههههههه آقا بدون هیچ سر و صدایی از روروک اومده بیرون و لم داده به بابایی !!!!!!!!!!!!! البته چندبار دیده بودم که برای بیرون اومدن تلاش میکنی و یه بارم کاملا اومدی بیرون ولی نتونستی از بالای روروک بیای پایین و باز سر خوردی داخل روروک ولی این دفعه شاهکار کردی !!!
هر بار که فیلم نینیگیاتو میبینم دلم میگیره و بغض میکنم .. نمیدونم چرا !؟!!!!!! خیلی روزای سختی بود ولی عاشقشونم .. عاشق علی چند روزه .. یه ماهه .. دو ماهه .. ده ماهه .. 11 ماهه .. دلم برای دیروزتم تنگ میشه .. کلا تناقض دارم .. ازطرفی دوست دارم که زودتر بزرگ شی و پیشرفت های روز به روزت رو ببینم و سختیا کمتر بشه و از طرفی این روزها اینقدر دارن تند تند میگذرن که اشکم رو درمیارن .. دلم میگیره که دیگه این روزا رو نمیبینم .. اشکم درمیاد .. اگه بزرگ بشی نمیتونم که مثل الان بوس بارونت کنم .. نمیتونم بوت کنم .. نمی تونم بغلت کنم و بخوابم .. نمیتونم بغلت کنم و قلقلکت بدم و تو سرت رو از خنده بندازی عقب و من گردنت رو ببوسم .. خدا .. گریه ام میاد .. خدایا .. دیگه نمیتونم شیرت بدم و دلم آروم بگیره .. خیلی عاشقتم .. خیلی ..
حالا گریه زاری رو کنار بزاریم یه چند تا عکس خوشکل ببینیم از آخرین ماه اولین سال زندگی باسعادتت انشالله!
دالییییییی
یه چند وقتیه که این سکوی کوچولوووووو شده یکی از پاتقهات .. میری اونجا وایمیسی .. میشینی .. اون شمع روی اپن رو هم لطف کردی انداختی زمین !!
آخه این جا حای بازیه ؟!! تازه داشتی سعی میکردی اونجا پاشی وایسی!
این ورکی نشستی داری فرمون رو میچرخونی !! آخه شدت حرفه ای رانندگی کردن تا چه حد ؟!
اینم چندتا عکس چرکولی :
گوجه خورون !!
اینم یه عکس از جریان خواب و شارژر که قبلا تعریف کرده بوم !!
فدای خنده هات مامانم .. البته اینجا یه دقیقه گریه میکردی یه دقیقه میخندیدی !
اینجا هم تو جگرکی .. اینکه بعد از خودن این جیگرا تو اون هوای سرد چه بلایی سرمون اومد بماند!
- خدایا .. میدونی یه دعایی دارم که از وقتی علی به دنیا اومده یه لحظه هم از ذهنم نیافتاده و هر بار که از شیرینی وجود علی لذت میبرم این دعا رو میکنم.. خدایا هیچ مادرو پدری حسرت به دل داشتن بچه نباشن .. الهی آمین !