عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

روزهایی که مثل برق و باد می گذرند ! + دندون پنجم

1392/2/9 9:29
نویسنده : مامان علی
2,590 بازدید
اشتراک گذاری

طسلام جوج وی مامان ذدد ذدد دذ       ئ  ئ ئ ذ ذ

این دست گلت بود !! امان از شیطونیات وروجکککک!!

پسرک پانزده ماه و نیمه ی من ، عشقم ، نفسم ، عمرممم ، حتی وقتی خوابی هم دلم برات تنگ میشه و دوست دارم بیام بیدارت کنم ولی وقتی تو خواب ناز میبینمت دلم نمیاد !!

کوچولوی من ، اینقدر رفتارات هدفمند شده که مدام ما رو با کارا و حرکاتت شگفت زده و ذوق زده میکنی!!

با خاله ها کلاغ پرررر بازی میکنی !! اون انگشت کوچولوی خوشکلت رو میزنی به زمین بعد میبری بالاااا و میگی اَاَاَاَ !

هر کاری باهام داشته باشی یا چیزی بخوای میای دستمو میگیری و منو میکشی طرف چیزی که میخوای و با انگشت کوچولوت اشاره میکنی بهش !! هی منو میکشی طرف سه چرخه ات بعد تندی میری سوار میشی و به پشتت اشاره میکنی که یعنی هلم بده !! الهی فدات شم که هر چقدرم تو خونه ی میچرخونمت با سرچرخه بازم دلت میخواد .. اونقدر میچرخیم که سرگیجه میگیرم .. تا وایمسم ناراحت میشی و به پشتت اشاره میکنی !!

از وسطای عید تقریبا پستونک رو کنار گذاشتی .. البته همون موقعهاشم فقط موقع خواب پستونک میخوردی و تا خوابت میبرد پستونک رو از دهنت درمیاوردم! بعضی وقتا هم که خیییلی نق نقو میشدی هم مجبور میشدم بهت بدم ولی الان یه ماهه که دیگه کلا گذاشتی کنار !! اونم اینجوری شده که پستونکت گم شد و یه پستونک جدید برات خریدیم ولی دوستش نداشتی و نگرفتیش و قضیه ی پستونک کلا منتفی شد خداروشکر .. ولی بماند که من هزار بار برای روح مخترع پستونک آمرزش طلبیدم ! تو روزایی که شیرمو تو بیداری نمیخوردی ، همین پستونک تورو میخوابوند که بتونی بعدش شیر بخوری !! ولی حالا که شیرمو راحت میخوری خداروشکر دیگه کلا نیازی هم بهش نبود !

از شیطونیات برات بگمممم .. ظرف یه چشم بهم زدن از مبل میری بالا و بعدشم از پشتی مبل میری بالا و برعکسی میشی و  پاهاتو رد میکنی و از دستات اویزون میشی و میپری پایین !! مثلا ما این مبله رو گذاشتیم اینجا که جنابعالی نری سراغ وسایل بابا !! تندی هم بعد از اینکه رد شدی میری رو صندلی روبه روی کامپیوتر میشینی و میزنی رو کیبورد یا با موس ور میری !!

نماز میخووونی مثل گللل !! الهی هزار بار فدای نماز خوندنت بشم مامانمممم !! رو سجاده وایمیسی و دستات رو میزاری رو پاهات و لباتو الکی تکون میدی بعد رکوع میکنی بعدشم سجده .. البته همیشه همین ترتیب رو نداره جابه جا هم میشه !! ولی این حرکاتو خیلی قشنگ و بامزه انجام میدی!

بدجور عاشق مُهری !! من همیشه مُهرها  رو قایم میکنم ولی نمیدونم از کجا پیدا میکنی !! با دهن گِلی وقتی منو غافلگیر میکنی خیلی ناراحتتت میشم چون شنیدم مُهر کم خونی شدید میاره !!

دیگه اصلا حموم دوست نداری !! تا میریم تو حموم گریه میکنی و محکم بغلم میکنی !! مخصوصا وقتی میخوام ببرمت زیر دوش که دیگه واویلاست !! نه به نینیگیات که تو حموم جیک هم نمیزدی و آروم همه جا رو نگاه میکردی و منم کلی از حموم کردنت کیف میکردم !! الان دیگه مجبورم تند تند بشورمت !! هر جی  توپ و کتاب حموم و عروسک برات میارم هم اصلا آروم نمیشی !!

 هر گونه کفش یا دمپایی با هر سایزی می بینی پاتو توش میکنی !!

 

کاربرد کنترل تلوزیون رو کاملا میدونی و دیگه مثل قبل رو گوشت نمیزاری !! روی مبل دراز میکشی و کنترل رو سمت تلوزیون میگیری!!!!! دقیقا مدل دراز کشیدن بابایی موقع تلوزیون دیدن !!

 وقتی شبکه رو عوض میکنی و تی وی برفکی میشه تندی میای کنترل رو بهم میدی و اشاره میکنی که شبکه رو عوض کنم !! یا وقتی دارم بهت غذا میدم و جلوی تی وی میشینیم ، وقتی آهنگ تموم میشه و کارتون پخش میکنه خوشت نمیاد و کنترل رو میدی بهم که کانال رو عوض کنم و تا برات آهنگ نزارم کوتاه نمیای و هی اشاره میکنی !! اولها فکر میکردم اشاره کردن ها و کارات تصادفیه و منظوری نداری ولی با تکرارشون فهمیدم جریان دقیقا همینه !!  طاها ،طیور الجنه و کناری ، فعلا شبکه های مورد علاقته و بقیه ی شبکه های کودکانه رو چون اهنگ نداره دوست نداری !!!!

اینقدههه عشقولانه میشی بعضی وقتا !! دستامو از هم باز میکنم و میگم علی کوچولووووو .. تو هم بدو بدو میای و بغلم میکنی و سرتو میزاری رو شونه ام و با دستت میزنی پشتم !! وااای که عاشق این کاراتم .. من آخرش تورو میخورمممممم !!

راستیییییی سه چهار روزه یاد گرفتی که راس راستکی بوس میکنی و دیگه oobbaaa نمیگی .. وای که غش میکنم وقتی منو میبوسی !! یه بارم که حسابی مهربون شده بودی هی تند تند همه ی صورتمو بوس میکردی !! بابایی بهت التمااااااس میکرد که ببوسیش ولی تو محل نمیدادی و منو میبوسیدیاز خود راضی!البته قابل ذکر است که الکی الکی به کسی بوس نمیدی !! کلی باید التماس کنیم بهت که یه بارش عشقت بکشه و بوس بدی!!

همیشه منتظری تا یکی برات دست بزنه تا برقصی و دست بزنی و شادی کنی !! من و بابایی و خاله ها هم کم نمیزاریم و مدام دست میزنیم برات و تو هم تا میتونی حرکات ناموزون با نمک انجام میدی !! با آهنگهای کودکانه ی تی وی هم که دیگه هیچی !!

دیگه هیچ کدوم از کشوهای خونه اعم از کشوهای میزتوالتمون، کشوهای اتاق خودت، کشوهای میزآینه شمعدون از دستت درامان نیستند !! شونه ها و گیره سرهام ، نخ و سوزن و قیچی ، وسایل آرایشی و بهداشتیم و ... مدام وسط اتاق ولو شدن !! دیگه تازگیا  سعی میکنم در اتاقمونو باز نزارم !!

روز جمعه ی گذشته با خانومای فامیل بابام رفتیم بوستان نرگس .. خیلی خوش گذشت ..با دخترا حسابی بیاد بچگی بپر بپر کردیم !! من کلا کودک درونم از خانوم درونم فعالتره و خیلی شنگولم !! سه چرخه ات رو هم برده بودم ، حسابی اونجا بازی کردی و برای خودت بین گلا قدم زدی !

 

علی با محمد مهدی و محمدحسن

راستی مامانی چند روز پیش، بعد از دو سه ماه ، پنجمین دندونت هم دراومد .. خیلی ورم کرده بود ولی نمیدونم چرا لثه ات رو نمیشکافت تا بیرون بیاد ! تا اینکه درحال بازی با بابایی بودی که یهو دهنت پر خون شد .. بعد از اینکه دهنت رو شستم دیدم بههه مروارید سفیدت داره خودنمایی میکنه !! دقیقا همین اتفاق با دندون کناریش هم افتاده بود واسه همین وقتی دهن خونیت رو دیدم نترسیدم و فهمیدم چی شده! دندون ششمت هم ورم کرده ! فکر کنم اونم منتظر یه ضربه اس که لثه ات شکافته بشه و دربیاد!  

اینی که با آبی علامت زدم تازه دراومده.

 

واقعا چرا ؟؟ واقعا چرا فکر میکنی هر جایی میشه نشست ؟!!نیشخند

وروجک فوضول مامان از صندلی رفتی بالا که با این سه تاره ور بری !!

 

هر چیزی گیرت میاد میندازیش تو سطل لوگوت !! این سشوار بیچاره هم گیر افتاده !

 

اینجا مامان از علی کوچولو خواهش میکنه که بیخیال عروسکش بشه !!

 

علی : مامان آخه زشت نیست یه مامان عروسک داشته باشه واقعاااا ؟!!

 

و اینجاست که مامان مثل همیشه بیخیال وسایلش میشود و علی کوچولو پیروز میگردد !!

 

بابایی یه تیکه لواشک  بهت داد ، تو هم همش رو چپوندی تو دهنت و با ولع خوردی !! چی بگم توروخدا؟!!! تعجب

 

الهی بمیرم .. چه جوری خوابت برده !!

 

 

در حال کله ملق ردن در هوا !! یکی از بازی های مورد علاقه ات !!

 

وقتی بابایی شیطون می شود !!! 

علی : فرشته

بابایی : نیشخند زبان 

مامانی : تعجب کلافه ابله

 

گل در اومد از حمومماچ    سنبل در اومد از حموم قلب

اوخی .. نی نی کوچولو !!

 

اینم اختتامیه .. عکس های امشب تو حیاط خونه ی بابام اینا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مادر علیا و حورا
9 اردیبهشت 92 9:33
علی جون خیلی دلم واست تنگ شده
من و علیا و حورا تمام عکسها را چند بار دیدیم
از بس که عکس ها را دیدم حورا موضوع عکسها را قبل از اینکه بیان میگفت
دوست دارم



علی هم خیلی دلش برای شما و دخترای گلت تنگ شده..
عمه جون وبلاگ دخملا رو هم آپ کن ، دوست داریم ببینیمشون
مامان بهار
10 اردیبهشت 92 14:46
علی جون وروجک ما داره دیگه کلی چیز میز یاد میگیره! بزرگ میشه مرد میشه خدا حفظش کنه
مامان مهدیار
11 اردیبهشت 92 15:02
سلام مامانی الهی من فدای علی جون بشم که اتقدر کارای خوشمل بلده مامانی مهدیار منم اول تو حموم گریه نمیکرد ولی حدودا 12 ماهگی تا 14 ماهگیش هر وقت میبردمش حموم گریه میگرد هر چی هم اسباب بازی میووردم آروم نمیشد تا اینکه یه بار وقتی بردمش حموم اصلا روش آب نرختم و گذاشتم خودش هر کاری میخواد بکنه یه 15 دقیقه خودش با وسایل حموم و آب که تو تشت بود بازی کرد منم که دیدم حسابی سرگرم شده اول یکم آب ریختم روش دیدم میخواد گریه کنه دوباره بیخیالش شدم تا سرگرم بشه خلاصه یه 1 ساعتی تو حموم بودم تا بالاخره موفق شدم بدون گریه بشورمش البته موقع سر شستن گریه کردا ولی خیلی بهتر از قبل شد الانم همش همین کارا میکنم البته با مدت زمان کمتر برای من که جواب داد شما هم امتحان کن ایشالله جواب بده
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
11 اردیبهشت 92 15:40
روزت مبارک مامان جونی


ممنون عزیزن.. روزشما هم مبارک
مامان مهنا
11 اردیبهشت 92 18:17
چ عکسایی بابا
اصن خوشم میاد عکسایی ک میزاری رو

راستی روزتم مبارک


ممنون گلم.. روز شما هم مبارک
آسمان
12 اردیبهشت 92 22:53
سلام علی جون عاشقتممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم خدا این گل پسرو براتون حفظ کنه خیلیی عکساش بامزه ست .
شیما - خاله ·٠•●♥علی♥●•٠·
13 اردیبهشت 92 2:03
تو نفس من بیدی آب نبات
سارا (مامان درسا)
14 اردیبهشت 92 9:51
روزت مبارک خانمی
البته با تاخیر شرمنده دیر شد
ببوس این گل پسمل شازده پسمل و ناز پسملمون رو
هزار ماشالا روز به روز آقاتر میشه


ممنون سارا جونم روز شما هم مبارک
مامان مهدیار
14 اردیبهشت 92 16:15
مامانی
18 اردیبهشت 92 2:31
سلام مهربون جواب منو ندادین میشه شماره آتلیه پسرتون بهم بدین؟! بابا تحویل بگیر همشهری هستیم


میام وبتون الان
فائزه مامان مهدیار
22 اردیبهشت 92 17:12
خدا حفظ کنه علی کوچولورو
از عکسهاش لذت بردم
ناراحت اون قسمت شدم که از دندونش خون اومد الهی
راستی مامان علی شما خیلی وقت پیش توسط من لینک شدین اگه خواستین لینکم کنین
بوس واسه علی جون و مامانیش


لینکتون کردم عزیزم
مامان مهنا
23 اردیبهشت 92 18:25
باز ک غیبت زد


نه بابا خیلی نشده هنوز
مامان آویسا
24 اردیبهشت 92 11:36
خودش که حسابی بلا هست باباییش هم مثل اینکه کمتر نیست از گل پسرش حالا ببین مادری چی می کشه از دست این دوتا
مامان محمدرضا
29 اردیبهشت 92 0:34
عزیزم خصوصی.
نیلوفر/مامانه روژینا
30 اردیبهشت 92 0:51
علی کوشولوی شیطون مروارید پنجمت مبارک.دیگه کباب خور حسابی شدیا دخملیه ما که هنوز بی دندونه مامانی شما که مارو فراموش کردی اما ما به یاد شما و علی جونی هستیم
نیلوفر/مامانه روژینا
2 خرداد 92 0:46
با عکسهای اتلیه روژینا کوچولو اپ هستیم