عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

سفرنامه ی شمال ـ خرداد 1392

1392/4/5 21:01
نویسنده : مامان علی
1,550 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرمقلب

خیلی وقت بود که نیت سفر به شمال کرده بودیم تا این که بابا جونم اومد ایران و این فرصت فراهم شد تا با خانواده یه مسافرت بریم.

روز سه شنبه - 21 خرداد 1392 , ساعت 7 صبح از خونه راه افتادیم.. توی راه بابا جون اینا حلیم خریدن و تو جاده ی چالوس تو یکی از استراحتگاههای بین راهی قبل از سد امیر کبیر توقف کردیم و حلیم رو خوردیم و منم اونجا برات فرنی درست کردم . تقریبا ساعت 11 بود ..

در حال فرنی خوردن و تماشای مناظر طبیعی

بعد از یه ساعت استراحت دوباره سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم .. وسطای راه بودیم که کم کم به جایی رسیدیم که همه جا رو مه پوشونده بود.. ما هم نگه داشتیم و رفتیم تو مه  و تو افق محو شدیمنیشخندعینک

سوار شدیم و به راهمون ادامه دادیم .. با این که خیلی از دیدن مناظر کیف میکردیم یه مساله ای خیلی اذیتمون کرد و اون این بود که از وسطای راه به بعد همش در حال استفراغ کردن بودی !! ما هم مجبور میشدیم هی نگه داریم و دست و صورتت رو بشوریم .. البته اون پیچ و خم ها در عین زیبایی حال منه ادم بزرگ رو هم بد کرده بود چه برسه به توی نینی کوچولو !!

خلاصه حدود ساعت 3 بود که رسیدیم به چالوس و همون اول اول پیش یکی از اون آقاهای دلال ویلا ایستادیم و شروع کردیم به گشتن برای جا. بعد از یه ساعت جستجو بلاخره تو سردآبرود یه ویلای خوشکل با ساحل اختصاصی پیدا کردیم .. خیلی جای قشنگی بود .. یه باغ خیلی بزرگ با آلاچیق و یه ساحل خوکشل..ذاخل ویلا هم خیلی قشنگ بود .. دوطبقه ی دوبلکس با سه تا اتاق خواب که دوتاش رو به دریا بود .. یه بالکن خیلی بزرگ که میز غذاخوری رو گذاشتیم اونجا و غذامون رو , رو به دریا میخوردیم تو اون چند روز . خلاصه خیلی جای با صفایی بود .

بعد از گذاشتن وسایلمون بابا میثم رفت ناهار گرفت و تو یالکن ناهارمون رو خوردیم و بعد رفتیم لب دریا !!

اصلا از اب نمی ترسیدی و بر عکس ذل نمیکندی !! اگه یه کم دورتر از اب میذاشتمت میدویدی طرف دریا .

همونطور که از تو عکس هم پیداست کلی کیف کرده بودی !!

کم کم که لباسات خیس شد لباسا تو دراوردم و با مایویی که تنت بود هم حسابی شنا کردی !!

بعد از یه کم آب بازی شروع کردی به لرزیدن که منم تندی حوله پیچیدم دورت و رفتم داخل و لباس تنت کردم.

دیگه از خستگی راه و اب بازی همه رفتن خوابیدن و ساعت حدود یازده شب بیدار باش داده شد.. آماده شدیم و رفتیم تو شهر گشت زدیم .. کلی ستاد انتخاباتی و عکس و پوستر بود و بیشترش هم برای شورای شهر بود تا ریاست جمهوری !!

نصف شبی برگشتیم یه شام درست کردیم و خوردیم و خوابیدیم !

فرداش ـ چهارشنبه 22 خرداد 1392 صبح بیدار شدیم و بعد از خوردن صبحانه رفتیم به سمت نمک آبرود که خیلی نزدیکمون بود. سوار تله کابین شدیم و رفتیم بالا !

 

اون بالا یه کم گشت و گزار کردیم و عکس گرفتیم و از دیدن مناظر لذت بردیم.

 

پشتت خرسهای راستکی خشک شده بودن  که اگه زنده بودن من حتما از دیدنشون سکته میکردماسترس

این صخره رو خودت تنهایی رفتی بالا استرس تشویق

 

بعدش رفتیم تو کافی شاپش و آش و سیب زمینی و بستنی قیفی خوردیم و گفتیم و خندیدیم !!

 

دلستر و قلیون !! چشم مامانت روشن !!زبان

 

بعدشم برگشتیم پایین

 

 وقتی اومدیم پایین و تو پیش خاله شیما و باباییم موندی و ما بقیه رفتیم سورتمه بازی کردیم.

برگشتنی غذا گرفتیم و رفتیم تو ویلا خوردیم .. یه سری رفتن لالا و ما رفتیم دریا .. آب بازی و بعدشم بلال کباب کردیم و خوردیم و بعد از غروب آفتاب برگشتیم داخل .

روز پنج شنبه 23 خرداد بعد از صبحونه حرکت کردیم به طرف جنگل سه هزار ولی تو راه یه جای تفریحی توریستی دیدیم که جت اسکی داشت .. ما هم جت اسکی ندیده !! حسابی حال کردیم با جت اسکی و از اونجایی هم که تو آب دیده بودی و امکان نداشت جلوت رو بگیرم بازم سر تا پا خیس شدی !!

 

بعدشم چون همگی خیس شده بودیم برگشتیم ویلا برای تعویض لباس. بعدش رفتیم رستوران ناهار خوردیم.

 

 

 

عصر بود که راه افتادیم به سمت جنگل سه هزار.. نزذیک غروب بود برای اینکه به شب نخوریم تند تند هرچی میوه و هندونه و بلال داشتیم خوردیم و برگشتیم .. خیلی جای قشنگی بود اونجا !!

 

میخواستی به زغال ها نزدیک بشی.. بهت میگفتم علی چووو !! تو هم اوف اوف میکردیماچ

روز جمعه 24 خرداد هم صبح بیدار شدیم و رفتیم وداعیه با دریانیشخند حسابی بازی و شنا کردیم و ساعت حدود دو ویلا رو تحویل دادیم و رفتیم به یه مرکز انتخاباتی و رای دادیم چشمک و برگشتیم به سمت دیارمون .. تو راه هم مثل سری پیش حدود شونصد بار توقف کردیم تا دست و صورتت رو بشوریم چون مدام بالا می اوردی .. علاوه بر اون ترافیک خیلی سنگینی بود و ما بلاخره ساعت 2 نصف شب رسیدیم خونه !

 

مسافرت خیلی خوب و عالی و دل انگیزی بود قلب

پ.ن : فرداش روز شنبه 25 خرداد از هول دیدن نتیجه ی رای گیری با وجود تمام خستگی هامون ساعت 7 صبح بیدار شدیم و تا شبش از کنار تلوزیون جم

نخوردیمنیشخندچشمک

پ.ن2 : موضوع  نود در صد حرفامون (بحث هامون) موقع غذا خوردن تو شمال, ٰ انتخابات بود !!ابرو از خود راضی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

سارا (مامان درسا)
7 تیر 92 8:57
به به ایشالا به سلامتی سفر شمالتون رو می گم خواهر همون نبودی خواهر نمیای پیشمون گل پسملمون رو ببوس
مامان مهنا
7 تیر 92 15:09
معلومه کلی خوش گذشت
مامان آویسا
7 تیر 92 18:05
پس گل پسر ما مسافرت بودن كه چند وقتيه نيستن معلومه كه حسابي هم خوش گزروندي خوشتيپ ان شالله هميشه به شادي و خوشحالي و سفر گل پسري
مامان طه
7 تیر 92 19:32
سلامممممم عزیزممممممممم خوبین؟ علی چطوره؟ وای چقد بزرگ شده ماشالا شرمندتم بخدا من بعد حذف وبم کل ادرس هارو گم کردم قربونت که به فکرمونی عزیزدلم راستی لینکتون کردم بوس بوس
جیگیلی مامان بابا(مامان کوچولو)
7 تیر 92 20:11
وایییی علی چه بزرگ شده هااااا ... ماشالااااااا .. چقد شیرین شده .. چش قشنگگ همیشه به شادی و خوشی و سفر باشید
مریم مامان عسل
9 تیر 92 7:55
علی جونم قربونت بشم هزار ماشالله چقدر بزرگ شدی. به به چه سفر عالی و چه سفر نامه ی محشری. همیشه به سفر و گردش عزیزم. اون تی شرت و شورت زرده خیلی به علی جون میاد. ماشالله.
مامان طاها
9 تیر 92 17:04
همیشه به سفر. حق داری خواهر با این همه شیرین کاری گل پسر نباید هم وقت آپ کردن داشته باشی. از طرف من ماچش کن
مامان بهار
10 تیر 92 12:13
سلام عزیززم! الهی! چه خوشی گذروندید تو شمال! همیشه خوش و خرم! قلیونیش نکنید چسر گلمون رو! چه ویلای خوشگلی رفته بودین
مامان طه
11 تیر 92 13:21
سلام عزیزم ما اپیم بیا
بابايى
12 تیر 92 6:56
سلااااااام مامان علی خیلی قشنگ نوشتی
وااااااااى خوش بحالتون سفر شمال رفتين جاى ما که خالى نبود
خدااااااااااا چه عكسهاى قشنگى هم گرفتين
بیشتر از ویلا خوشم أمد
توروووووو خدا ببين علوش جيگرم چقدر بزرگ شده
ببخش که مدتها براتون بيام ننتوشتم . أخر بچه هام هميشه شلوغ ميكنن جیغ میکشن یول وامکانات ميخوان . نمیگذارن به كارهام برسم
تصمیم دارم این 350 بچه رو به یرورشگاه بفرستم تا راحت باشم
رااااااااااستى براى علوش بامبرز خريدم با زهرا ميفرستم
دخترکم به وبلاگم سر بزن. ییام هم یادت نره



وااای بابایی ممنووووون از لطفت گلممممم..
میدونم سرت شلووووغه .. بچه داری و خونه داری و .. الهی الهی !!
جاتون که خییییییییلی خالی بود شمال .....
ههههههههههههههه
انشالله سفرهای بعدی
میام وبلاگت حتما عجقمممم .. ههههههه
فاطمه مامان آیلین
13 تیر 92 1:11
وای که شیطنت از چشماش میباره .چقدم خوشتیپ شده ..از طرف من ببوسینش . حتما هااااا. ایشالا همیشه شاد باشین .
مامان پريسا خانوم
15 تیر 92 9:25
سلام خيلي اتفاقي اومدم وبتون ولي خيلي برام جالب بود لحظات زيبايي رو براي پسر گلتون به تصوير كشيدين . فكر كنم هميشه دوربين دستتونه كه لحظاتشو از تو نميندازين. من از اونجايي كه علي آقا قنوت ميرفت خيلي خوشم اومد كمتر ديده بودم بچه ها تو اين سن قنوت برن و اونجايي كه طفلكي روي اپن خوابش برده بود. با اجازه لينكتون كردم
آیدا(مامان الینا)
17 تیر 92 1:48
انشالله همیشه به شادی و سفر عزیزم خوش به حالت چه جاهای با صفایی هم رفتی امیدوارم همیشه شاد باشید
مامان نوژا
17 تیر 92 8:25
,ماشالله پسر خیلی نازی دارید خدا حفظش کنههمیشه شاد باشید
مامانی آرتین
19 تیر 92 2:08
الهی چه گل پسریه این علی آقا خوشحال میشم با هم دوست باشیم عزیزم.بهمون سر بزن
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
19 تیر 92 15:42
همیشه ب گردش گلم... عکسات مثل همیشه خوشگل و ناز بودن ---$$$$$$$$__$$__$$$$$$$$$ _$$$$$$$$$$$$__$$$$$$(¯`v´¯)$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$(¯`(*)´¯)$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$(_.^._)$$ $$$$$$$$$$$$$$$$$(¯`v´¯)$$$$$ _$$$$$$$$$$$$$$$(¯`(*)´¯)$$$ ___$$$$$$$$$$$$$$(_.^._)$$ ______$$$$$$(¯`v´¯)$$$$$ ________$$$(¯`(*)´¯)$$ ___________$(_.^._)$ ____________$$$$$$
ساراکوچولو
20 تیر 92 15:47
سلام...به به خوشگل خاله...ماشالله...راستی ساراکوچولو با کلی خبر جدید وبش آپ شده حتما بیای خاله جون
مامان علی کوچولو
20 تیر 92 17:36
سلام مامان علی جون خیلی برام جالبه چون ما هم توی قم زندگی می کنیم اسم پسرم هم علیه اسم باباشم میثمه.جالب نیست .شما کدوم منطقه می شینید.به ما هم سربزنید دوست دارم با هم بیشتر اشنا بشیم
نرگس مامان باران قلنبه
21 تیر 92 16:46
وااااااااااااای ماشالا خیلی پسمله خوشگلی ایشالا همیشه به گردش
آسمونی ها
22 تیر 92 13:14
خصوصی


گلم هم قلیون هم دلستر صد در صد فقط برای عکس بود
مامان علی کوچولو
23 تیر 92 13:04
مامانی جواب پیاممو ندادی نکنه شما با نی نی پیجی ها حشرونشر تدارین


میام وبلاگتون
مامان علی کوچولو
23 تیر 92 15:44
دوباره سلام ببخشید شما که تجربتون تو عکس زیاده می شه آدرس چندتا آتلیه خوب توی قم رو بهم بدید ممنون میشم


بستگی داره اتلیه برای کودک میخواید یا برای خودتون؟ یا عروس ؟!
مامان علی کوچولو
24 تیر 92 12:01
برای کودک فقط اگه بتونید جایی رو بگید که هم قیمتاش منسب باشه هم کارش خوب باشه ممنون می شم



برای کودک بهترین اتلیه ای که پیدا کردم " پر " هستش و سه بار تا حالا علی رو اونجا بردم
مامان علی کوچولو
24 تیر 92 22:22
ممنون می شم بیاد تو وب پسرم آدر س دقیقشو برا بگذارید


چشم
مامان علی کوچولو
25 تیر 92 2:07
خیلی ممنون خوشحال میشیم بازم بهمون سربزنید پسر نازتون رو هم از طرف ما ببوسید من عاشق اون عکس شم که بدون لباس با کلاه گرفته خدا حفظش کنه
مامانی
25 تیر 92 3:40
سلام همشهری آخر به ما نگفتی که اجازه میدی لینکت کنیم یا نه ؟ منم از حق همشهری بودن استفاده کردم ولینکت کردم .
پسر گلت رو ببوس.


چرا عزیزم من که گفتم خواهش میکنم.. خوشحال میشم لینک میکنید
مامی مائده
26 تیر 92 17:23
چه سفر خوبی به منم خیلی خوش گذشت تو این چند دقیقه که سفرنامه اتونو خوندم جووونم علی کوچولو که عشق ابه امیدوارم پرنیا هم از دریا نترسه
مامی مائده
29 تیر 92 22:47
سلام گلم زدم تو کار طراحی تقویم، تم و کلیپ تولد اگه خواستی در خدمتت هستم http://photothem.blogfa.com/