عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

این روزهای ما !

1391/7/18 1:31
نویسنده : مامان علی
1,428 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان قلب

جیگر طلا امروز بلاخره دست زدی ! چند وقتی بود که من و بابایی و خاله ها و عمه و مامانم ،همگی دست زدن رو باهات تمرین میکردیم.. امروز بعد از دومین استقراغی که کردی ، مستاصل جلوت نشسته بودم و ناله میزدم که جنابعالی با جیغ و خنده برام شروع کردی به دست زدن ! الهی قربونت برم کلی ذوف کردم و بغلت کردم ماچ . البته ظهر هم اینکار رو کردی ولی فکر کردم شاید دارم اشتباهی می بینم یا تو تصادفی این کارو کردی !

راستی ، ایروبیک ثبت نام کردم و تا حالا سه جلسه رفتم ، تو این یک ساعت و نیم شما پیش بابایی میمونی و حسابی کچلش کردی نیشخند ! هر بار هم که برمیگردم بابایی بهم میگه مجبور نیستی تا آخرش بمونینیشخند ! کم کم عادت میکنه انشالله چشمک ! راستش از وضعیت جسمی و روحی خودم اصلا راضی نیستم ! باشد که این کلاسها ترمیمان کند .. هم درون را و هم بیرون را ! مژه

خبر دیگه اینه که یکشنبه رفتیم نمایشگاه مادر، کودک و نوزاد ! فکر میکردم بهتر از این باشه ولی به دیدنش می ارزید.. اونجا خیلی نینی خوبی بودی و کلی بادکنک گیرت اومد با یه دونه پوشک مولفیکس نیشخند ! و ما به مناسبت روز کودک و شروع فصل سرما کلی برای جنابعالی خرید کردیم .. البته غیر از اون روز ، شنبه و دیشب که دوشنبه بود هم کلی برات خرید کردیم .. دوست دارم عکس لباسا رو برات بزارم ولی به دلایلی دو دلم ! نمی خوام برداشت نادرستی از گذاشتن عکس لباسا ایجاد بشه ! و از طرفی فکر کنم برات خیلی جالب باشه که لباسهای دوران نوزادی و کودکیت رو ببینی و حس کنی عشقی که من با خریدن تک تک لباسهات میکنم !

دوست ندارم دیگه از غم و غصه ها بگم ولی سربسته بگم که باز تو شیر خوردن قات زدیمتفکر !

راستی برات بگم هر وقت ذوق میکنی یا وفتی کسی باهات حرف میزنه یا سرشو برات تکون میده با خنده سرتو تکون میدی و کلی خودتو و بقیه رو شاد میکنی ! تو نمایشگاه ؛ تو یکی از غرفه های آتلیه ، رفتیم که عکس سه نفری بگیریم ، عکاسه صدات میکرد که به دوربین نگاه کنی تو هم ذوف میکردی و سرتو براش تکون میدادی .. اونم با کل پرستیژش حال کرده بود و سرشو تکون میداد میگفت سرسری سرسریخنده! خلاصه کلی خندیدیم و من با تمام وجودم از داشتن توی وروجک لذت بردم و بهت افتخار کردم که اینقدر خنده رو هستی و غریبی نمیکنی .

یکشنبه. 16 مهر 91 . نمایشگاه مادر،کودک و نوزاد _ غرفه ی مولفیکسنیشخند !

 

پ.ن : تصميم گرفتم عکس لباسات رو تو ادامه مطلب همین پست بزارملبخند

سلام عشق مامان قلب

جیگر طلا امروز بلاخره دست زدی ! چند وقتی بود که من و بابایی و خاله ها و عمه و مامانم ،همگی دست زدن رو باهات تمرین میکردیم.. امروز بعد از دومین استقراغی که کردی ، مستاصل جلوت نشسته بودم و ناله میزدم که جنابعالی با جیغ و خنده برام شروع کردی به دست زدن ! الهی قربونت برم کلی ذوف کردم و بغلت کردم ماچ . البته ظهر هم اینکار رو کردی ولی فکر کردم شاید دارم اشتباهی می بینم یا تو تصادفی این کارو کردی !

راستی ، ایروبیک ثبت نام کردم و تا حالا سه جلسه رفتم ، تو این یک ساعت و نیم شما پیش بابایی میمونی و حسابی کچلش کردی نیشخند ! هر بار هم که برمیگردم بابایی بهم میگه مجبور نیستی تا آخرش بمونینیشخند ! کم کم عادت میکنه انشالله چشمک ! راستش از وضعیت جسمی و روحی خودم اصلا راضی نیستم ! باشد که این کلاسها ترمیمان کند .. هم درون را و هم بیرون را ! مژه

خبر دیگه اینه که یکشنبه رفتیم نمایشگاه مادر، کودک و نوزاد ! فکر میکردم بهتر از این باشه ولی به دیدنش می ارزید.. اونجا خیلی نینی خوبی بودی و کلی بادکنک گیرت اومد با یه دونه پوشک مولفیکس نیشخند ! و ما به مناسبت روز کودک و شروع فصل سرما کلی برای جنابعالی خرید کردیم .. البته غیر از اون روز ، شنبه و دیشب که دوشنبه بود هم کلی برات خرید کردیم .. دوست دارم عکس لباسا رو برات بزارم ولی به دلایلی دو دلم ! نمی خوام برداشت نادرستی از گذاشتن عکس لباسا ایجاد بشه ! و از طرفی فکر کنم برات خیلی جالب باشه که لباسهای دوران نوزادی و کودکیت رو ببینی و حس کنی عشقی که من با خریدن تک تک لباسهات میکنم !

دوست ندارم دیگه از غم و غصه ها بگم ولی سربسته بگم که باز تو شیر خوردن قات زدیمتفکر !

راستی برات بگم هر وقت ذوق میکنی یا وفتی کسی باهات حرف میزنه یا سرشو برات تکون میده با خنده سرتو تکون میدی و کلی خودتو و بقیه رو شاد میکنی ! تو نمایشگاه ؛ تو یکی از غرفه های آتلیه ، رفتیم که عکس سه نفری بگیریم ، عکاسه صدات میکرد که به دوربین نگاه کنی تو هم ذوف میکردی و سرتو براش تکون میدادی .. اونم با کل پرستیژش حال کرده بود و سرشو تکون میداد میگفت سرسری سرسریخنده! خلاصه کلی خندیدیم و من با تمام وجودم از داشتن توی وروجک لذت بردم و بهت افتخار کردم که اینقدر خنده رو هستی و غریبی نمیکنی .

یکشنبه. 16 مهر 91 . نمایشگاه مادر،کودک و نوزاد _ غرفه ی مولفیکسنیشخند !

 

تصميم گرفتم عکس لباسات رو تو ادامه مطلب همین پست بزارم لبخند

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان مهرناز و آرسام
19 مهر 91 1:05
پیش من و آرسامم بیاین


حتما عزیزم.. من همیشه بهتون سر میزنم .. راستی عزیزم شرمنده هواسم نبود نظر قبلیت رو به جای اینکه کلیک کنم رو پاسخ ،حذف کردم!
مریم مامان عسل
19 مهر 91 4:14
عزززیییییییییییزممممممم
علی کوچولوی نازمن!
دوست دارم ناناز روز کودک مبارکت باشه.
عزیزم گذاشتن عکس لباسای نی نی که اشکالی نداره. یادگاریه.
اگه هم دوست نداری اینجا بذاری واسه خودت ازشون عکس بگیر ونگه دار.
قربون تو پسر خوش خنده برم من!


روز کودک بر عسلکم هم مبارک .. فدات
مامان سمی
19 مهر 91 11:12
ای جانم چه ناز می خنده.خدا حفظش کنه این پسر خونگرم و دوست داشتنی رو


ممنون عزیزم
مامان یاشار
19 مهر 91 11:22
آفرین هزار ماشالا به گل پسری که دیگه واسه خودش مردی شده


ممنون گلم
فاطمه (مامان آیلین)
19 مهر 91 13:32
علی کوچولو ..این مرد کوچک مامانی واقعا حالتو درک میکنم آیلین هم (البته خداییش خیلی کم پیش میاد) وقتی شیر نمیخوره خیلی حرصم در میآد


مامان آیدین
19 مهر 91 22:48
سلام عزیزم قربون این خوشمزگیات علی کوچولومیگم مامانی چه ایرادی داره عکس لباسای این آقا کوچولو رو بزاری تا ما هم ایده بگیریم البته تن مانکنمون باشه ها قربونش برم خوشتیپه عزیزمون


احتمالا بعدا بزارم عکس لباسا رو .. البته نمیشه تنش باشه چون چند تاش فعلا براش بزرگن و یه سری هم خیلی زمستونیه!
غدیر
19 مهر 91 23:00
الهی من فدات بشم عزیزدل عمه که بالاخره دست زدی
چند روزه ندیدمت دلم واست ی ذره شده


شیما - خاله ·٠•●♥علی♥●•٠·
20 مهر 91 14:38
تیلیم
آلیافیووووووووووو


فکر کنم یعنی "من تو رو دوست دارم" به زبون خاله شیمایی
سپیده
20 مهر 91 21:12
سلام . با تولد پروانه ای دخترم اپ هستم. خوشحال می شم یه یادگاری براش بنویسید. http://koodakeman91.niniweblog.com/ __$$ __$$$ __$$$$__________________$ __$$$$$________________ $$ __$$$$$$$______________ $$$ __$$((▂))$$$____________$$$$ __$$$$$$$$$$_________$$((▂))$ __$$$'¤'¤'$$$$$______$$$$$$$$$ __$$$¤'¤'¤'¤$$$$___$$$$'¤'¤'¤$$$ __$$$'¤'¤'¤'¤'¤$$$__$$$¤'¤'¤'¤$$$ __$$$$'¤'¤'¤'¤'¤$$$ $$$'¤'¤'¤'¤'$$ ___$$$$'¤'¤'¤'¤'¤$$$ $$'¤'¤'¤'$$$ _____$$$$'¤'¤'¤'¤$$$ $$'¤'¤'$$$ __$$$$$_$$$'¤'¤'¤'¤$ $$'¤'¤$$ _$$((▂))$$$$$_$$$$$$$$$$$_O_O $$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$$_ _ $ $ $$$'¤'¤'¤'¤'¤'¤'¤'¤$$$$_$$___$ $ $$$$'¤'¤'¤'¤'¤'¤'¤'¤'¤$$$$_$$$ _$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$ __$$$((▂))$$$$$_$$$$$ ____$$$$$$$_$$$$$ _________$$$$$ ______$$$ _____$¤ ___$¤ __$¤
ساراکوچولو
20 مهر 91 21:15
سلام علی کوچولو ناز نازی .......با تجربه های قشنگ زندگیت چطوری ...راستی سارا کوچولو منتظر دیدار تو تووبلاگشه حتما بیای دیدنش...دوستت دارم


سلام خاله جون .. میگذرونیم .. حتما میایم پیشتون
مامانی
21 مهر 91 7:42
سلام عزیزدلم

الهییییییییییی لباساش مبارکش باشه ایشالا

ببوسش

مامانی بیا بروزم


سلام گلم .. ممنون عزیزم
مامان آیدین
23 مهر 91 1:25
به به چه لباسای خوشگلی مبارکت باشه دست مامانی درد نکنه تو خوشی بپوشی عزیزم همشون قشنگن


ممنون مامانی
مامان نرگس کورش
23 مهر 91 13:31
سلام علی جون ناز نازی من آفرین خاله جون که یاد گرفتی دست دسی کنی لباساتم خیلی قشنگ بود سلیفه مامانتم بیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییت بیست


ممنون عزیزم لطف داری .
مامانی
23 مهر 91 18:55
سلام عزیزدلممم – خوبی خانومی؟ بروزم عکسای بافتنی های پسلی رو گذاشتم بیای خوشحال میشم
مامان آویسا
23 مهر 91 22:45
ای جان لباسارو ببین خیلی خوشگلن همگی خوب کاری کردی گزاشتی
آفرین به علی کوچولو که خوش خنده شده و غریبی نمیکنه
و صد آفرین بهش که دست زدنو یاد گرفته و مامانی رو خوشحال می کنه


ممنون عزیزم..انشالله روز دست زدن آویسا کوچولو