عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

پایان هفته 39

سلام علی جونم امروز 39 هفتگی رو تموم می کنیم .. یک هفته ی دیگه 40 هفته تموم میشه .. این روزا دارم کم و بیش پیاده روی می کنم .. یه بار از سر بلوارامین تا حرم ، یه بار کل زنبیل آباد ، یه بار تا وسطای زنبیل آباد رفتیم و برگشتیم ، یه بار از جمکران راه افتادیم به سمت حرم ولی بعد از یه ساعت کم اوردم و سوار شدیم ، یه چند باری هم صفاییه و از سر پارکینگ شرقی تا حرم ، امروزم که از خونه مون تا خونه ی  دایی حسن . امروز دوباره بعد از صد بار مصمم شدن برای زایمان طبیعی ، دوباره ته دل من رو خالی کردن .. چقدر این شخصیت زود تاثیرپذیرم عذابم می ده .. می ترسم این راه فرار نزاره تحمل و مقاومت کنم و وسطای راه ، با کشیدن نصف دردا ، آخرش کم بیارم ! ...
24 دی 1390

پایان ماه هشتم

سلام عزیزدلم امروز 8 ماهگی تموم شد و وارد ماه نهم بارداری شدم.. حسابی سرما خوردم و گلوم درد می کنه .. دکتر رفتم ولی خوشبختانه گفت که گلوم چرک نکرده ، فقط ملتهب شده ، هیچ دارویی نداد و گفت که سعی کنم بخاطر بارداریم تا آخر هم دارویی مصرف نکنم.. ولی سرفه ام رو نمی دونم چی کارش کنم دیروز از بس که حالم بد بود اصلا حواسم به حرکاتت نبود ، امروز صبح کلی عذاب وجدان گرفتم و حواسمو جمع کردم و شما هم حسابی خودنمایی کردی دیروز بلاخره با کلی تاخیر و بدقولی سرویس تخت و کمدت رو اوردن ..ای کاش حداقل همونی بود که سفارش داده بودیم حسابی ناراحت شدم .. بد نشده ولی اونی که من می خواستم نیست .. تازه قرار بود سرویس کالسکه رو هم بیارن که اونو هم نی...
21 آذر 1390

7 هفته ی دیگر !

سلام نفسسس امروز دقیقآ 33 هفته است که تو دل مامانی .. مونده 7 هفته دیگه ،شایدم کمتر که من روی ماهتو ببینم. دیشب ، شب علی اصغر بود .. وقتی نینی های کوجولو رو می دیدم که لباس سفید و سربند سبز پوشیدن, با خودم عهد کردم که سال دیگه شما رو هم لباس علی اصغر بپوشونم .. انشالله که شما پسر مومن و صالحی باشی امروز رفتیم سراغ آقای سیسمونی فروش ، کاملا شاکی .. آخه ما سرویس تخت و کمد رو پنجم مهر سفارش دادیم .. امروز هم 12 آذره یعنی دوماه و چند روز پیش (!!!!) .. فرمودند آماده اســــــت ! شما تصفیه حساب کنید ما امشب میاریم ! ما هم از روی استیصال تصفیه کردیم درحالی که در نظر داشتیم بعد از تحویل کار ، بقیه ی پول رو بدیم ولی چه کار کنیم .. (م...
12 آذر 1390

پایان هفته 37

سلام عشقم نفس مامان امروز 37 هفته و یک روزه که تو شدی یه تیکه از وجودم .. خیلی دوستت دارم قلمبه ی من .. با هر تکونت عاشقتر و وابسته تر می شم .. اگه تو رو نداشتم،اگه تو الان تو وجودم نبودی، من الان چی کار می کردم واقعا؟؟ خیلی موقع خوبی اومدی تو شکمم مامانـــــــی !! به خدا وقتی حرکتت کم می شه نمی دونی چه حالی دارم ، غوغایی میشه تو دلم ، بی تاب میشم .. اشک می ریزم، آیة الکرسی می خونم و التماس می کنم بهت که تو رو خدا ، عشقم ، عزیزم ، نفسم ، من بدون تو میمیرم .. یه تکونی بخور ؛ بعد از خوردن شربت و دراز کشیدن  و نیم ساعت انتظار شروع می کنی .. از ذوق می خوام پرواز کنم .. وقتی حرکاتت دردناک میشه، با اینکه احساس می کنم پوست شکمم داره پاره...
11 دی 1389