5 ماهگی
سلام عشق مامان
امروز 5 ماه ميشه كه تو چراغ خونموني..این 5 ماه خیلی زود گذشت البته با یه نگاه دقیقتر کمی هم سخت .. روز به روز شیرینتر میشی و همه عاشقتر میشن .. قهقه های بلند و قشنگت دل همه رو میبره و کلی قربون صدقه برای خودت جمع میکنی.. کوچیکتر که بودی وقتی بابایی پرتت میکرد هوا کلی میترسیدی، خودت رو جمع میکردی و بعدش بغض و بعدشم گریهههه.. یه بار از این شیوه برای قطع کردن سکسکه ات استفاده کردیم و خوب جواب داد ولی دیگه تکرار نکردیم .. الان وقتی پرتت میکنیم هوا، یه خنده ای سر میدی که آخرش سکسکه ات میگیره! همیشه وقتی شدید میخندی سکسکه ات میگیره!
4شنبه ی هفته ی پیش (17/3/91) ساعت 12:30 شب برای اولین بارغذای کمکی، حریره بادام خوردی و خداروشکراستقبال کردی .. البته کلا برای غذا دادن به نینی باید خیلی حوصله به خرج داد!
5شنبه 11/3/91 به تهران رفتیم، شب رفتیم شهربازی ارم و اونجا خیلی حال نکردی ، چون اکثرا درحال گریه کردن بودی!
فرداش جمعه 12/3/91 رفتیم جشن تولد یک سالگی محمد حسین ـ پسر دایی علی ام ـ و اونجا خیلی خوش گذشت بهمون.
محمد حسین و علی کوچولو
دیروز وامروز بهت شیر هویح دادم و بازم خدا روشکر بدت نیومد.
علی کوچولو با صورت آب هویجی
دستمال کاغذی بازی !
علی کوچولو در حال خورن مورچه ای که خاله شیما ،روزی که رفتیم تهران براش خرید!
بدون شرح !
علی کوچولو فرورفته در تفکری عمیق از بام شهر _کوه خضر!
نق نقوی مامی !
نفسسسس !
علی کوچولو در حال حمام بازی !
بعد از حمام !
فردا میریم برای چکآپ 5 ماهگیت .. مثل همیشه نگرانم .. دو سه هفته ی آخر به کل وقتی بیداری شیر نمیخوری .. با هزار ترفند میخوابونمت و بعد بهت شیر میدم. میترسم در این زمینه به بابایت بری چون بابایی تا 4 ماهگی فقط شیر مامانش رو خورده.
خدایا ممنون بابت همه ی مهربونیات!
پ.ن : رفتیم برای چکآپ .. خداروشکر همه چی نرمال بود .
وزن : ٧٣٠٠ قد:٦٤ دورسر:٤٢.٥
این مرکز بهداشتی که میریم از وزنت لباسات رو کم میکنه ! زیاد هم کم میکنه ! یه بار سر دویست گرم کلی چونه زدم ! مگه چقدر لباس تنته ! عاشق ترازوی د.لسانی ام .. وزنت خوبه همیشه اونجا ! تازه با لباس حساب میکنه!
راستی مامانی تو هنوز غلت نزدی .. غلت بزن دیــــــــــگه بزرگ شدی !