ختنه !
سلام کوجولویِ من
کوچولوی ِ ٢٣ روزه ی من ، خیلی دوستت دارم .. عاشق نفس کشیدنتم .. عاشق بو کردنتم .. عاشق دست و پای کوچولوتم .. عاشق مماغ گنده ات ام !!!!!!!! مماغ گنده ی من
پریروز (یک شنبه . ١٦ بهمن ٩٠ ) رفتیم پیش د.لسانی (متخصص کودکان) و شما رو ختنه کردیم .. موقعی که داشتن آمپول بی حسی برات می زدن گریه کردی ولی بعدش آروم شدی و موقع عمل به مامانم که باهات حرف میزد و لالایی می خوند، زل زده بودی ! بعد از اونجا رفتیم خونه ی پدربزرگت . اونجا بودیم که جیش کردی و کلی از درد جیغ کشیدی و گریه کردی .. خدا رو شکر هر چی بود تا الان که به خیر گذشته !
از طرف مامان و بابای من یه پستونک طلا برای ختنه ات کادو گرفتی .
چند شبه که خداروشکر شبا خوب می خوابی و فقط برای شیر خوردن بیدار میشی و ظاهرا دل درد نداری.
جمعه قرار بریم تهران برای جشن تکلیف فاطمه دختر دایی سعید. تو ٢٦ روزت میشه ! فکر کنم هنوز خیلی کوچولویی برای مهمونی رفتن ، نمیدونم.. ظاهرا باید رفت !
راستیییییی جمعه ، تو ١٩ روزگیت ، عمه ات (ناتنی) به دنیا اومد .. خیلی کوچولوه و چهره ی کاملا جدیدی نسبت به نوزادایی که تاحالا تو فامیل و آشناها دیده بودم، داره.. ببینیم همبازی خوبی برای همدیگه میشین یا نه ؟!
12 روزگی (خونه ی دایی حسن)
22 روزگی