روزهای شیرین
سلام پسر کوچولوی مامان
امروز 6 مرداد 92 , نوزدهمين روز ماه رمضانه و یازده روز از تموم شدن هجده ماهگیت میگذره .. مامانی کلی بزرگ شدی و دیگه کاملا قاطی بچه ها شدی .. تو مهمونیها کاری به من نداری و خودت میری با بچه ها بازی میکنی .. اصلا خداروشکر تا حالا پیش نیومده از بچه ای کتک بخوری یا بچه ای رو بزنی .. حتی نشده دعوا بکنی و کاملا مسالمت آمیز ارتباط برقرار میکنی .. اینقدر کیف میکنم میبینم پا به پای بچه ها بازی میکنی و مستقل شدی !!
این روزا ورد زبون من شده عسسسلللل .. یعنی راه میری نمک میریزی و شیرین کاری میکنی .. مهربونی میکنی .. بوس میکنی .. کلی فاز میدی به آدم .. ووووای برات تعریف کنممم یه نمونه اش رو .. تو یکی از این شبهای ماه رمضون با خاله شیما و ؟ رفتیم حرم .. یه لحظه هم یه جا بند نمیشدی و هی بدو بدو میکردی و ما هم دنبالت ! رفتی سراغ یه دخترکوچولو که همسن و سالت بود .. منم تو رو نشوندم پیشش که یه کم آروم بگیری .. همونطور نشسته خودتو نزدیکش کردی و خم شدی صورتشو بوسیدی .. بعد دوباره بوسیدی .. بعد سه باره .. چهارباره .. هی پشت سر هم بوسش میکردی .. بعد صورتشو با دستت چرخوندی و اون طرف صورتشو بوسیدی .. حالا این ور .. یعنی من از خجالت داشتم آب میشدمممم از خنده هم روده بر شده بودم.. گفتم مامان بوس بسه نینی رو نازش کن نمیخواد ببوسی .. تو هم شروع کردی به ناز کردن نینی و همزمان هم هی میبوسیدیش .. مامان دخترکوچولوه داشت نماز میخوند ..بنده خدا تو نماز خنده اش گرفته بود .. بعد از کلی ناز و نوازش دستاشو گرفتی و انگشتاشم بوس کردی که دیگه من رسما داشتم آب میشدم..دختره هم اول خیلی تعجب کرده بود ولی بعدش اونم راه افتاد و بهت لبخند میزد !! یه خانومی کنارم نشسته بود گفت خوشبحالت چه پسر مهربونی داری .. پسرهای الان فقط جیغ میکشن و کتک میزنن !! چی خوردی تو بارداریت که پسرت اینجوری شده ؟! منم خنده ام بند نمی اومد و نمیدونستم چی جوابشو بدم ..خواستم بگم پسرم از بس مهربونی دیده مهربون شده که دیگه دیدم داری دستاشو هم میبوسی که دیگه کشیدمت کنار و تو جواب خانومه فقط گفتم نمیدونم !!!!! باز شروع کردی به بدو بدو کردن که یه نینی کوچولو رو دیدی که رو زمین خوابیده بود .. از دور هی براش بوس میفرستادی و بهش اشاره میکردی و میگفتی نینی نینی .. بدو بدو میرفتی مثلا قایم میشدی بعد دوباره میرفتی طرف نینی و بوس میفرستادی تا اینکه مامان بزرگ نینیه تو رو نشوند پیشش .. تو هم یه کاری کردی که میخواستم از خجالت بمیرمممممم.. انگشتت رو کردی تو جوراب پیرزنه که اندازه ی یه سکه سوراخ بود و چرخوندی !! منم سریع خودمو قایم کردم و هی لبمو گاز میگرفتم از این کارت !! یعنی اون شب شیطونیی نبود که نکردی ..
از واکسن هجده ماهگیت بگم که خداروشکر تب نکردی فقط همون روز بعد از اینکه از خواب بعد از ظهرت بیدار شدی پات درد میکرد و نمی تونستی روش زیاد راه بری .. هی به جای واکسن اشاره میکردی و میگفتی اوخ اوخ .. اصلا هم نذاشتی کمپرس بزارم رو پات .. حتی تو خوابم که میذاشتم با دستت پس میزدی .. قبلش خیلی استرس داشتم ولی خداروشکر به خیر گذشت..موقع زدن واکسن هم برای اولین بار ازت فیلم گرفتم برای یادگاری !! یه کم جیغ کشیدی و اشک ریختی ولی خیلی زود آروم شدی .. هرچی خواستیم موقع زدن واکسن هواستو پرت کنیم که به جای دیگه ای نگاه کنی نشد که نشد و همینجوری زل زدی به سوزنی که وارد پا و بعدشم دستت شد !!
این عکسها رو از فیلم دراوردم:
فدات شم .. اینجا خبر نداری قراره چه اتفاقی بیافته.. داری برام شکلک درمیاری !!
قربونت برم مامان که ماشالله هزززززار ماشالله خیلی صبوری..
تو این مدت هم دوتا دندون دیگه دراوردی و الان روهم 10 تا دندون داری .. 4تا بالا و جلویی .. 3 تا پایین و جلویی .. 2تا اسیاب بالا ..یه آسیابم پایین.
اینایی که با سبز علامت زدم جدید هستن!
جای آسیاب ها رو دقیق مطمئن نیستم !!
موقع تاب بازی "تاب تاب" رو با آهنگش میخونی ولی بقیه اش رو چرت و پرت میگی .. وقتی میریم تو حمام یا دستشویی یا وقتی پوشکتو عوض میکنم میگی " اب " یعنی عیب !! .. " گوم" یعنی پاشو رو یاد گرفتی .. برای خودت شعر میخونی و میگی "علی علی هی هی.. بابا بابا هی هی.. لالا لالا هی هی " با یه لحن خیلی خوشکلی میگی که میخوام قورتت بدم .. "علی" رو تو شعرت خیلی قشنگ میگی ولی وقتی بهت میگم بگو علی نمیگی .. تو موبایل که عکس یا فیلم خودتو میبینی با ذوق اشاره میکنی و میگی "نینی" .. یه سری کلمه های دیگه رو ناواضح میگی ولی وقتی با اشاره به همون چیز میگی متوجه میشیم اون کلمه یعنی چی. "نـــــــــــع" رو هم سرسختانه وقتی از چیزی خوشت نیاد میگی!!
سر و دست و پا و چشم و بینی و دهن رو هم خیلی وقته بلدی که یادم رفته بود بنویسم.. وقتی میخوایم بریم بیرون بهت میگم علی برو کفشتو بیار .. تو هم بدو بدو میری از تو اتاقت یه جفت کفش میاری و میدی که پات کنم .. بهت میگم علی کو؟ انگشتت رو خیلی خوشکل طرف خودت میگیری .. اولین جمله ات رو هم راستی گفتی "بابا راح" یعنی بابا رفت !
راستی مامانی یه چیزی رو یادم رفت اینجا بنویسم .. تقریبا دوسه روز بعد از اینکه از شمال برگشتیم مامان بزرگ بابا میثم فوت کرد و ما رفتیم مشهد ..تا هفتم خدابیامرز مشهد بودیم و برگشتیم. برای اولین بار با ماشین خودمون رفتیم .. تو اون مدت هم از صبح تا شب همه ی فامیل دور هم جمع بودن و تو با کلللی بچه مدام درحال بازی بودی و بین اون همه بچه تو بیشترین بچه ای بودی که کلی طرفدار داشت.
عکسهای پرسنلی خاله هات و بابام و مامانم و بابامیثم رو جلوت چیدم و یکی یکی ازت پرسیدم مثلا عکس خاله کوثر کو ؟ تو هم همه رو شناسایی کردی با اینکه عکسا یه سریش قدیمی بود و شناسایی یه مقدار سخت بود..
ملافه , چادر نماز , بلوز , شلوار یا پتو.. هرچی به دستت برسه میزاری رو سرت و دور گردنت میپیچونی و میای جلوی ما دالی بازی میکنی و از خنده غش میکنی ..
برای همههههه ی خواسته های ممنوعت گریه میکنی و جیغ میکشی تا بهت ندیم یا به خواستت عمل نکنیم هم ساکت نمیشی .. با گریه دستات رو تکون میدی و با لحن دعوا مثلا حرف میزنی و جیغ میکشی !! منم از دیروز تصمیم گرفتم دیگه عمرا چیزی رو که براش گریه میکنی بهت ندم .. خیلی بدعادت شدی آخه مامانی ..دوست ندارم فردا پس فردا مردم بهمون بگم چه بچه ی لوسی دارین !!
عاشق کفش بازی هستی ..
صندل مامان ..
کتونی خاله شیما..
کفش بابا..
و از این نمونه ها خییییلی زیاده..
این دمپایی هانو هم خیلی دوست داری .. تو حموم یه لحظه هم از پات درنمیاری! موقع از حموم دراومدن هم قبول نمیکنی دمپاییهاتو دربیاری !! مجبورم دمپایی هاتو آب بکشم و با دمپایی بفرستمت بیرون !
بازی با لگو هاتو خیلی دوست داری .. دوتایی میشینیم کلی بازی میکنیم !!
شیظونیهای غیر قابل کنترلی میکنی.. یهویی میام میبینم رفتی بالای میز ال سی دی
با اینکه در های پایین ویترین رو با مبل قایم کردیم نمیدونم چه جوری رفتی اون پشت و در حال فضولی کردنی !!!!!!
این عکسها رو برای مسابقه گرفته بودم..
الهی من فدای اون چشمای خوشکلت بشممم .. هززززار ماشالله
پسر کوچولوی مامان وقتی از خواب بیدار میشه و مامان رو کنارش میبینه :
کوچولوی چرکوووول عاشقشتممممم
اینم شما و قناری هامون
این روزهای ماه رمضون رو هم اگه خدا قبول کنه دارم روزه میگیرم .. بعد از دو سال !! خداروشکر این روزهای طولانی رو با وجود شیردهی راحت میگذرونم و همچنان کلی باهات کلنجار میرم و بازی میکنم !!
التماس دعا از تمام خوانندگان این وبلاگ