عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

روزهای شیرین

1392/5/6 18:00
نویسنده : مامان علی
1,838 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر کوچولوی مامانقلبماچ

 

 

امروز 6 مرداد 92 , نوزدهمين روز ماه رمضانه و یازده روز از تموم شدن هجده ماهگیت میگذره .. مامانی کلی بزرگ شدی و دیگه کاملا قاطی بچه ها شدی .. تو مهمونیها کاری به من نداری و خودت میری با بچه ها بازی میکنی .. اصلا خداروشکر تا حالا پیش نیومده از بچه ای کتک بخوری یا بچه ای رو بزنی .. حتی نشده دعوا بکنی و کاملا مسالمت آمیز ارتباط برقرار میکنی .. اینقدر کیف میکنم میبینم پا به پای بچه ها بازی میکنی و مستقل شدی !!

این روزا ورد زبون من شده عسسسلللل .. یعنی راه میری نمک میریزی و شیرین کاری میکنی .. مهربونی میکنی .. بوس میکنی .. کلی فاز میدی به آدم .. ووووای برات تعریف کنممم یه نمونه اش رو .. تو یکی از این شبهای ماه رمضون با خاله شیما و ؟ رفتیم حرم .. یه لحظه هم یه جا بند نمیشدی و هی بدو بدو میکردی و ما هم دنبالت ! رفتی سراغ یه دخترکوچولو که همسن و سالت بود .. منم تو رو نشوندم پیشش که یه کم آروم بگیری .. همونطور نشسته خودتو نزدیکش کردی و خم شدی صورتشو بوسیدی .. بعد دوباره بوسیدی .. بعد سه باره .. چهارباره .. هی پشت سر هم بوسش میکردی .. بعد صورتشو با دستت چرخوندی و اون طرف صورتشو بوسیدی .. حالا این ور .. یعنی من از خجالت داشتم آب میشدمممم از خنده هم روده بر شده بودم.. گفتم مامان بوس بسه نینی رو نازش کن نمیخواد ببوسی .. تو هم شروع کردی به ناز کردن نینی و همزمان هم هی میبوسیدیش .. مامان دخترکوچولوه داشت نماز میخوند ..بنده خدا تو نماز خنده اش گرفته بود .. بعد از کلی ناز و نوازش دستاشو گرفتی و انگشتاشم بوس کردی که دیگه من رسما داشتم آب میشدم..دختره هم اول خیلی تعجب کرده بود ولی بعدش اونم راه افتاد و بهت لبخند میزد !! یه خانومی کنارم نشسته بود گفت خوشبحالت چه پسر مهربونی داری .. پسرهای الان فقط جیغ میکشن و کتک میزنن !! چی خوردی تو بارداریت که پسرت اینجوری شده ؟! منم خنده ام بند نمی اومد و نمیدونستم چی جوابشو بدم ..خواستم بگم پسرم از بس مهربونی دیده مهربون شده که دیگه دیدم داری دستاشو هم میبوسی که دیگه کشیدمت کنار و تو جواب خانومه فقط گفتم نمیدونم !!!!! باز شروع کردی به بدو بدو کردن که یه نینی کوچولو رو دیدی که رو زمین خوابیده بود .. از دور هی براش بوس میفرستادی و بهش اشاره میکردی و میگفتی نینی نینی .. بدو بدو میرفتی مثلا قایم میشدی بعد دوباره میرفتی طرف نینی و بوس میفرستادی تا اینکه مامان بزرگ نینیه تو رو نشوند پیشش .. تو هم یه کاری کردی که میخواستم از خجالت بمیرمممممم.. انگشتت رو کردی تو جوراب پیرزنه که اندازه ی یه سکه سوراخ بود و چرخوندی !! منم سریع خودمو قایم کردم و هی لبمو گاز میگرفتم از این کارت !! یعنی  اون شب شیطونیی نبود که نکردی ..

از واکسن هجده ماهگیت بگم که خداروشکر تب نکردی فقط همون روز بعد از اینکه از خواب بعد از ظهرت بیدار شدی پات درد میکرد و نمی تونستی روش زیاد راه بری .. هی به جای واکسن اشاره میکردی و میگفتی اوخ اوخ .. اصلا هم نذاشتی کمپرس بزارم رو پات .. حتی تو خوابم که میذاشتم با دستت پس میزدی .. قبلش خیلی استرس داشتم ولی خداروشکر به خیر گذشت..موقع زدن واکسن هم برای اولین بار ازت فیلم گرفتم برای یادگاری !! یه کم جیغ کشیدی و اشک ریختی ولی خیلی زود آروم شدی .. هرچی خواستیم موقع زدن واکسن هواستو پرت کنیم که به جای دیگه ای نگاه کنی نشد که نشد و همینجوری زل زدی به سوزنی که وارد پا و بعدشم دستت شد !!

این عکسها رو از فیلم دراوردم:

  

فدات شم .. اینجا خبر نداری قراره چه اتفاقی بیافته.. داری برام شکلک درمیاری !!

 

قربونت برم مامان که ماشالله هزززززار ماشالله خیلی صبوری..

 

تو این مدت هم دوتا دندون دیگه دراوردی و الان روهم 10 تا دندون داری .. 4تا بالا و جلویی .. 3 تا پایین و جلویی .. 2تا اسیاب بالا ..یه آسیابم پایین.

اینایی که با سبز علامت زدم جدید هستن!

جای آسیاب ها رو دقیق مطمئن نیستم !!

 

موقع تاب بازی "تاب تاب" رو با آهنگش میخونی ولی بقیه اش رو چرت و پرت میگی .. وقتی میریم تو حمام یا دستشویی یا وقتی پوشکتو عوض میکنم میگی " اب " یعنی عیب !! .. " گوم" یعنی پاشو رو یاد گرفتی .. برای خودت شعر میخونی و میگی "علی علی هی هی.. بابا بابا هی هی.. لالا لالا هی هی " با یه لحن خیلی خوشکلی میگی که میخوام قورتت بدم .. "علی" رو تو شعرت خیلی قشنگ میگی ولی وقتی بهت میگم بگو علی نمیگی .. تو موبایل که عکس یا فیلم خودتو میبینی با ذوق اشاره میکنی و میگی "نینی" .. یه سری کلمه های دیگه رو ناواضح میگی ولی وقتی با اشاره به همون چیز میگی متوجه میشیم اون کلمه یعنی چی. "نـــــــــــع" رو هم سرسختانه وقتی از چیزی خوشت نیاد میگی!!

سر و دست و پا و چشم و بینی و دهن  رو هم خیلی وقته بلدی که یادم رفته بود بنویسم.. وقتی میخوایم بریم بیرون بهت میگم علی برو کفشتو بیار .. تو هم بدو بدو میری از تو اتاقت یه جفت کفش میاری و میدی که پات کنم .. بهت میگم علی کو؟ انگشتت رو خیلی خوشکل طرف خودت میگیری .. اولین جمله ات رو هم راستی گفتی "بابا راح" یعنی بابا رفت !

راستی مامانی یه چیزی رو یادم رفت اینجا بنویسم .. تقریبا دوسه روز بعد از اینکه از شمال برگشتیم مامان بزرگ بابا میثم فوت کرد و ما رفتیم مشهد ..تا هفتم خدابیامرز مشهد بودیم  و برگشتیم. برای اولین بار با ماشین خودمون رفتیم .. تو اون مدت هم از صبح تا شب همه ی فامیل دور هم جمع بودن و تو با کلللی بچه مدام درحال بازی بودی و بین اون همه بچه تو بیشترین بچه ای بودی که کلی طرفدار داشت.

عکسهای پرسنلی خاله هات و بابام و مامانم و بابامیثم رو جلوت چیدم و یکی یکی ازت پرسیدم مثلا عکس خاله کوثر کو ؟ تو هم همه رو شناسایی کردی با اینکه عکسا یه سریش قدیمی بود و شناسایی یه مقدار سخت بود..

ملافه , چادر نماز , بلوز , شلوار یا پتو.. هرچی به دستت برسه میزاری رو سرت و دور گردنت میپیچونی و میای جلوی ما دالی بازی میکنی و از خنده غش میکنی ..

برای همههههه ی خواسته های ممنوعت گریه میکنی و جیغ میکشی تا بهت ندیم یا به خواستت عمل نکنیم هم ساکت نمیشی .. با گریه دستات رو تکون میدی و با لحن دعوا مثلا حرف میزنی و جیغ میکشی !! منم از دیروز تصمیم گرفتم دیگه عمرا چیزی رو که براش گریه میکنی بهت ندم .. خیلی بدعادت شدی آخه مامانی ..دوست ندارم فردا پس فردا مردم بهمون بگم چه بچه ی لوسی دارین !!

 

 عاشق کفش بازی هستی ..

صندل مامان ..

 

کتونی خاله شیما..

 

کفش بابا..

و از این نمونه ها خییییلی زیاده..

 

این دمپایی هانو هم خیلی دوست داری .. تو حموم یه لحظه هم از پات درنمیاری! موقع از حموم دراومدن هم قبول نمیکنی دمپاییهاتو دربیاری !! مجبورم دمپایی هاتو آب بکشم و با دمپایی بفرستمت بیرون !

 

بازی با لگو هاتو خیلی دوست داری .. دوتایی میشینیم کلی بازی میکنیم !!

 

شیظونیهای غیر قابل کنترلی میکنی.. یهویی میام میبینم رفتی بالای میز ال سی دی

 

با اینکه در های پایین ویترین رو با مبل قایم کردیم نمیدونم چه جوری رفتی اون پشت و در حال فضولی کردنی !!!!!!

 

این عکسها رو برای مسابقه گرفته بودم..

 

الهی من فدای اون چشمای خوشکلت بشممم .. هززززار ماشالله

 

 

 

پسر کوچولوی مامان وقتی از خواب بیدار میشه و مامان رو کنارش میبینه :

 

کوچولوی چرکوووول عاشقشتممممم

 

اینم شما و قناری هامون

 

این روزهای ماه رمضون رو هم اگه خدا قبول کنه دارم روزه میگیرم .. بعد از دو سال !! خداروشکر این روزهای طولانی رو با وجود شیردهی راحت میگذرونم و همچنان کلی باهات کلنجار میرم و بازی میکنم !!

التماس دعا از تمام خوانندگان این وبلاگقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (34)

نازنین
7 مرداد 92 22:39
سلام من کاملا اتفاقی وبلاگ شمارو خوندم . ماشالله چه پسر نازی دارید . حستون خیلی قشنگ گفته شده بوددوستش داشتم .انشالله همیشه شاد و خوشحال باشید.
مامان کوروش (زهره)
8 مرداد 92 1:14
الهی فداش شم! چقدر بزرگُ خوشگل شده هزار ماشالا
غدیر
8 مرداد 92 15:56
علی اگه ی روز خوردمت نگو چرا من قربون این خنده ها و شیرن بازیات بشم عمه جون
مامان مهنا
8 مرداد 92 18:14
وای اون عکسی ک کفش باباشو پوشیده خیلی خنده داره خخخخخخخخخخخ تو اون عکسی ک داره واکسن میزنه الهی قربونش برم توروخدا نگاه چ جوری ب سوزن نگاه میکنه
جیگیلی مامان بابا(مامان کوچولو)
9 مرداد 92 2:27
خیلی وقته علی و ندیدم چقد بزرگ شده این سن بچه ها خیلی شیرین و قشنگ و البته سخته ماشالا با بزرگ شدنش هم خوشکل تر و هم شیرین تر میشه اونجا که صندل تورو پوشیده شستش منو کشته خعلی بوحال بود
مامان علی کوچولو
9 مرداد 92 4:31
ممنون مامانی مهربون که اجازه دادید خاطراتتون رو بخونم خیلی قشنگ بودقلم خوبی برای نوشتن خاطرات دارین علی نازنازی رو از طرفمن ببوسید بازم ممنون[
شیما - خاله ·٠•●♥علی♥●•٠·
9 مرداد 92 6:40
وای خداااا نفس منی تووووووو در تکمیل ِ نظر ِ غدیر بگم اگه احیانا دیگه علی رو ندیدی بدون بین خودمون تقسیم کردیم خوردیمش تیکه کفش بابایی خیلی خنده دار بود ، ما طبق معلوم جمعی داشتیم نگاه می کردیم ، این تیکه ش ترکیدیم از خنده عکس اولیه خعععلی جیگولی و جیگری بود ، از اون مدلاش که آدم غش و ضعف میرهههههه ، عکس پنجم از آخر هم مثل فرشته ها افتادی ماشاءالله
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
9 مرداد 92 16:21
هزار ماشالله.چه پسر شجاعی. خیلی هم ناز و دوست داشتنیه. زیبا یارم تقدیم به تو
مامان طاها
9 مرداد 92 23:27
سلام پسر خوشگله.شیطون بلا.

مامانش عکس خانم مبصری رو هم که سراسری کردید هههههه

ما دیگه کلا رمزداریم ولی نه برای شما




هههه چه جالب شما هم ابوریحان میبرید واسه واکسن؟


پس کو رمز ؟!
مامان طاها
11 مرداد 92 14:38
عزیزم خصوصی داری
مامان امیـــــرعلی (پســـرکــــــ شیطـــون)
12 مرداد 92 15:30
الهی فــــدای ناااااااز و شـــجاعم برم که موقع واکسن زدن اذیتـــــ نکــــرده ...
ایشــــالا هیچوقتـــ مریض نشی گل من
مامانی ممنون از لطفتــــ ...
اجــــازه میدی یکی از عکس های علی جوووون و کپی کنم برای پستـــ دوستهای امیرعلی ؟؟؟؟



خواهش میکنم عزیزم خیلی هم خوشحال میشم
مامان مهربد
12 مرداد 92 17:17
سلام.دلمون واسه علی جون تنگیده بود امروز پیداتون کردم


مگه ما گم شده بودیم ؟
مامان مهربد
12 مرداد 92 17:18
مامانی راستی ساکن قم هستید ،درسته؟


بله درسته
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
15 مرداد 92 18:29
سلام خاله جونم. چقدر دیر اومدی. ولی با دست پر/// این مامان جون هم انقدر قشنگ تعریف میکنه آدم کیف میکنه از خوندن مطالب عکسا مثل همیشه عالی بودن. خخخخخخخ عاشق این شدم ک پا تو کفش بزرگترا میکنی... قربون تووووووووو
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
15 مرداد 92 18:30
خصوصی داری آمنه جونم
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
16 مرداد 92 10:21
خصوصی گلم
نیلوفر/مامانه روژینا
19 مرداد 92 1:47
خیلی خیلی عسل شدی علی کوچولوی عسله من. وااااااای مامانی خیلی خندیدم وقتی خوندم که انگشتشو کرده تو جوراب خانمه. فدات بشم که اینقدر مهربونی که بوس میکنی. منم بوست میکنم عقشم
آسمان
22 مرداد 92 22:13
سلام کجایییییییییییییی خانومی چرا نیستی ؟ منتظرتیم زود آپ کن............
زهرا (مامان طه )
24 مرداد 92 10:38
سلام چرا بهم سر نمیزنی؟
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
2 شهریور 92 10:15
هجده ماهگیت مبارک. دندونای خوشگلت مبارک شیرین زبون خاله. ماشالله روز به روز آقاتر و قشنگتر میشی.
مامان آویسا
5 شهریور 92 14:11
ووووووووووووووووووووووووووي خانومي كجاييد؟
كجاست اين گل پسر ما؟


عزیزم نت خونه قطع نشده نمیتونم پست جدید بزارم .. گل پسر هم خوبه خوبه خداروشکر .. روز به روز شیطونتر!
الهام (مامان امیر علی جون-جیگرم)
13 شهریور 92 23:59
سلام عزیزم وبتون عالیه پسر تو هم ناز نازه هااااا خوشحال میشیم به ما هم سری بزنید راستی با افتخار لینک شدید منتظر ورودتان هستیم با تبادل لینک که موافق هستید
محيار(جوجي)
18 شهریور 92 19:06
سلام خوبين الهي چه پسر جيگرو شيطوني دارين خدا نگهشداره واستون خاله جون پيش منم بيا منتظرما اگه با تبادل لينك موافق بوديد خبرم كنيد ممنون
شیما - خاله ·٠•●♥علی♥●•٠·
25 شهریور 92 6:01
سلام فکر نمیکنی خیلییییییییییییییییییی وقته آب تو لیت نکردییییییییییییی؟!!!!!!! بابا دلمون پووووووووووووووووووووسید
مامان پريسا خانوم
29 شهریور 92 20:38
مامان طاها
6 مهر 92 22:53
واااااای مامان خانم چرا آپ نمیکنی؟
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
11 مهر 92 4:10
عزیزم خیلی ماهی
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
20 مهر 92 11:54
عزیز دلم روزت با تاخیر مبارک
غدیر
28 مهر 92 7:38
ی وقت آپ نکنی این بیچاره رو؟؟؟
مامانی
29 مهر 92 1:45
سلام همشهری خوبی ؟ کم کار شدی ؟؟ به ما هم که سر نمی زنی ؟؟؟ کجایییییییی ؟؟؟
همدل و همراز
1 آبان 92 9:35
مامان خانم پس کجایی؟ چرا به روز نمیکنی؟ ما نگرانت هستیم............
مامان مهنا
2 آبان 92 1:45
کجایی نیستی دیگه


سیستم ندارم اپ کنم متاسفانه.. درشرف خریدن لبتاب هستیم ان شالله..;-)
سمیه
9 آبان 92 15:27
سلام به مامانی گل و گل پسر ناز و خوشگل ماشاله هزارماشاله
خانمی رنگ چشای پسملی شبیه کیه؟تو دوره بارداری چی خوردید که خوشمل شده؟


ممنون از لطفتون..چیز خاصی نخوردم.. من و پدرش جفتمون چشم رنگی هستیم