عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

نوروز 1392 و مسافرت به نجف اشرف

1392/1/24 17:02
نویسنده : مامان علی
1,559 بازدید
اشتراک گذاری

سلام علی جانمقلب

پسرم، سال 1391 تموم شد و پا به سال 1392 گذاشتیم .. امیدوارم امسال سال خوب و قشنگی برای همه مون باشه !

ما روز 29 اسفند از مشهد رسیدیم به خونه و همون روز قبل از اینکه حتی چمدون ها رو از ماشین خالی کنیم ، با تموم خستگیهامون رفتیم وسایل سفره هفت سین رو خریدیم .. 3 تا ماهی کوچولوی خوشکل .. سبزه و سیر وسنجد و... . برگشتیم به خونه ی قشنگمون که حسابی دلم براش تنگ شده بود و سریع سفره رو پهن کردیم .. برای اینکه دستت نرسه و خراب نکنی سفره رو روی اپن انداختم !

روز 30 اسفند ، تقریبا ساعت 2و نیم تحویل سال بود .. دوست داشتم اون موقع خونه ی خودمون باشیم .. اصلا حواسم به ساعت نبود و متاسفانه لحظه ی تحویل سال مشغول اتو زدن لباست بودم !! خلاصه بعدش رفتیم خونه ی مامانم عید دیدنی ! مامانم اینا سحر دوم اسفند پرواز داشتن به سمت نجف ! شب اول فروردین رفتیم باهاشون خداحافظی کردیم .. روز دوم اسفند صبح ، یهویی دلم خیلی گرفت .. از طرفی نبود مامان و آجیا تو کل روزای عید و از طرفی دلتنگی شدیدم برای باباجونم باعث شد همون لحظه تصمیم بگیریم که با دایی اینا که همون شبش با ماشین عازم نجف كربلا بودن راهي بشيم !! البته يه ماه قبلش ما احتياطي ويزا گرفته بودیم . خلاصه به دایی سعید زنگ زدیم و باهاشون هماهنگ شدیم .. خلاصه ساعت ده شب با دایی سعید و خانواده اش ، دایی حسن و خانواده اش , بابابزرگ و مامان بزرگم و دایی حسین با یه مینی بوس توریستی ، حرکت کردیم ! ٣ فروردین ما دیگه نجف بودیم و کنار خانواده ی عزیزم !

حرم امام علی (ع) عزیزتز از جانم _ عاشق این ایوون طلایی هستم!

 

بین الحرمین _ پشتت حرم حضرت عباس

دو هفته نجف بودیم و یه شب فقط رفتیم کربلا .. موقع برگشت هم دیگه با دایی اینا برنگشتیم چون با ماشین یه کم اذیت شدیم واسه همین برای ١٦ فروردین شب بلیط هواپیما گرفتیم و برگشتیم ! تو این مدت خیلی شیطونی کردی !! مدام از پله ها بالا و پایین میرفتی !! منم مجبور بودم همش دنبالت باشم تا خرابکاری نکنی .. البته خرابکاری که حسابی کردی !! روز اول که رفتیم حرم ، موقع برگشت یه طوفان شنی به پا شد که از نگرانی تو نزدیک بود دق کنم !! نفس که میکشیدیم دهنمون پر از خاک میشد !! خداروشکر فردا صبحش هوا خیلی بهتر شده بود !  اونجا فوق العاده بی اشتها شده بودی و کلی سر این قضیه اذیتم کردی !! هر کی تو رو میبینه میگه وااای چقدر لاغر شدهههههه! چقدر آب شدهههه !!! منم باید کلی توضیح بدم که هیچی غذا نمیخوره،خیلی شیطونه و حرکت و فعالیتش فوق العاده زیادهههه  !! اینقدر این حرفو شنیدم که با خودم عهد کردم دیگه به هیییچ مادری نگم بچه ات لاغر شده !! خود مامانه کم غصه میخوره تازه حرف و سرزنش مردمم باید تحمل کنه !! خلاصهههه این مسافرتمون مزیتش زیارت بود و دیدن بابای مهربونم !

رستوران سوباط - نجف

 

اینجا در حال بدرقه ی دایی اینا هستیم

 بلاخره بعد از مدت ها دوری از خانه برگشتیم به شهر و دیار خودمون !! انصافا همون نصف شبی که رسیدیم قم ، تازه بارون اومده بود و هوا تمیز تمیز بود ! خیابونای خیس و آشنا اینقدر احساساتیم کرد که کلی قربون صدقه ی زادگاه قشنگم رفتم !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

شیما - خاله ·٠•●♥علی♥●•٠·
26 فروردین 92 6:48
سلام جیگیلی ِ من گلفونت برم که تو این دو هفته ای که با هم بودیم اینقد حال کردیم که وقتی اومدیم ایران دلمون برات یه ذره شد نی نی ِ من
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
26 فروردین 92 15:26
وایییییییییییییییییییییییییییییییی خوش ب حالتون من آرزومه برم کربلا راستی انقدر هیجان زده و احساساتی شدم سلام یادم رفت سلام گل خاله قربون اون عکسای خوشگلت برم
مامان مهنا
26 فروردین 92 16:52
سلام عزیزم زیارت قبول چ سفره ی هفت سین نازی
فاطمه (مامان آیلین)
28 فروردین 92 10:03
سلام فسقلی شیطون زیارتت قبول ایشالا سال خوبی داشته باشی به همراه مامان و بابای عزیزت بهترین لحظات رو داشته باشی عزیزم .
مامان کوروش (زهره)
29 فروردین 92 4:01
به به! همیشه به زیارت عزیزم! چه خانواده پر انرژی ای دل منم برات تنگ شده بود باباااااااا! چقدر دیر اومدی نوشتی! توام خیلی مهربون و خونگرم بودی خواهر کوچولوی نازم


عزیزمیییی
مامان یلدا و سروش
29 فروردین 92 18:11
زیارتتون قبول باشه عزیزم. چه نوروز پرماجرا داشتید
مامان طاها
30 فروردین 92 23:14
سلام سال نو مبارک.زیارت قبول کربلایی علی عزیز.انشاالله حضرت علی پشت و پناهت باشه.
سارا (مامان درسا)
31 فروردین 92 19:35
ای من قربون این گل پسملمون می بینم که خواهر شما هم بدتر از ما کمر همت بسته بودین که کل تعطیلات رو نباشین ههههههههه خسته نباشی ما هم فقط توی این یکی دو هفته یک روزش تهران بودیم و بس ایشالا همیشه در کنار هم خوش باشین
مامی مائده
2 اردیبهشت 92 19:44
سلام عزیزم زیارت قبول
منم مثل شما هر جا میرم امکان نداره که کسی نگه ای وای چقدر بچه ات ریزه هیچی نمیخوره؟!!!! منم از لجم میگم نه هیچی بهش نمیدم بخوره !!!
پرنیام تحرکش خیلی خیلی زیاده وقتی میبرمش پارک کاملا متوجه میشم چون با بقیه بچه ها که مقایسه میکنم میبینم اون تحرکش از همه بیشتره به نظرم همین باعث میشه که وزنشون دیر بالا بره ولی همینکه تنشون سالم و سلامته بهمون ارامش میده مگه نه


دقیقا.. خداروشکر تنشون سالمه و پر از هیجان و انرژی ان
مامان یاشار
3 اردیبهشت 92 11:04
به خوشا به سعادتتون خانومی. اصلاً غصه نخور بچه ها شیطنت میکنن و لاغر میشن همین که سلامت باشن مهمه و وزن اصلاً اهمیتی نداره. هزار ماشالا گل خوشگلت هم خوبه خوبه
mahtab
4 دی 92 16:43
سلام از اشنایی با شما خوشحالم چه یکدفعه ای قسمتتون شد و رفتین زیارت خوش به سعادتتون با بچه کوچیک خیلی سخت بوده؟ انفرادی خطرناک نیست؟
مامان علی
پاسخ
پدرم اونجا خونه دارن برای همین زیاد سخت نبود