عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

13 ماه و اندی !

1391/12/7 14:47
نویسنده : مامان علی
1,613 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فسقلي منقلب


نفسك مامان امروز یک سال و یک ماه و ده روزته.. حساااابی شیطونی !! یعنی یه دقیقه نمیشینی !! مدام در حال ورجه وورجه کردن و  بالاو پایین رفتن و فوضولی و بازی و شیطنتی !! از صندلی و عسلی ها هم دیگه خوشکل بالا میری و امروز هم به کمک عسلی از ام دی افی که در آشپزخونه گذاشتیم هم بالا رفتی و وارد آَشپزخونه شدی .. بابایی هم مجبور شد عسلی رو برداره و ام دی اف رو با سیم و بند و بساط به کابینتا وصل کنه ! وای هر چی بگم از شیطونیت کم گفتم !! موبایل و کنترل رو یاد گرفتی ، بهت بگیم میری برامون میاری!! حق ندارم گوشیمو دستم بگیرم، تندی میای ازم میگیری و اگه قفل باشه بهم میدیش تا برات بازش کنم !! تلفن یا موبایل رو میزاری در گوشت و بلند بلند حرف میزنی !! ولی اگه کسی واقعا پشت گوشی باشه ساکت میشی و با دکمه هاش بازی میکنی ! کلا مدام در حال حرف زدنی .. وقتی باهات حرف میزنیم هم جوابمون رو با لحن مناسب میدی ولی حیف مامانی یه کلمه هم از حرفات متوجه نمیشیم!! خیلی وقتا بابا میثم حرفاتو رو همون لحن خودت برام ترجمه میکنه و کلی میخندیم ! در نوشابه یا آب معدنی اگه باز باشه میخوای ببندیش! یه بار دیدم کشوی آینه شمعدونمون رو باز کردی و توش زیرپوشتو گذاشتی !! اگه یه چیزی رو بخوای دستت رو سمتش دراز میکنی و انگشتات رو باز وبسته میکنی !! اینقده خوشکل سرتو میزاری رو مهر، اولش که سرتو از پهلو میذاشتی ولی  بعدش یادگرفتی پیشونیت رو بزاری! باز هم همچنان مهر رو ورمیداری و درمیری!! بعضی وقتا هم میاری پس میدی !
 البته خیلی از این کارایی که نوشتم رو خیلی وقته که انجام میدی ولی الان به ذهنم رسیده.

قربون نمکدون خودم برمممم

 

همونجور که داشتم بهت غذا میدادم و تو ورجه وورجه میکردی ، رفتی کشوی آینه شمعدونو دراوردی و نشستی توش!! کلی از دستت خندیدیم!!

 

شیرجه تو سطل لگو !!

 

نمیدونم چرا اینقدر علاقه داری بری داخل این سطله !! اونقدر که به سطله علاقه داری به لوگوهای داخلش نداری !!

 

فدای پسر کاریم بشم من .. رفته خونه ی جدوش (بابای بابامیثم) طی میکشه ! کلا طی کشیدن دوست داری چون یه بارم رفته بودیم تو یه کفش فروشی ، مشفول انتخاب کفش واسه بابایی بودیم که یهو دیدیم از پشت کولرگازی یه طی در اوردی !!

 

فداش بشششششه مامانش


مامانی ،موهات خیلی نامرتب بلند شده بود .. خیلی وقت بود که به بابایی میگفتم که ببرتت آرایشگاه برای اصلاح ولی وقت نمیکرد ..میخواستم ببرمت حموم که یهویی تصمیم گرفتیم با ماشین اصلاح بابایی موهاتو کوتاه و مرتب کنیم .. دیگه رفتیم تو حموم و من نگهت داشتم و بابایی با ماشین موهاتو کوتاه کرد.. حسابی تغییر کردی و یه پسر کوچولوی واقعی شدی !! قبلش یه نینی بامزه بودی ولی بعد از اصلاح یه پسربچه ی شیطون شدی !! اداهای دخترونه ای که درمیاری اصلا دیگه بهت نمییاااااد !! ولی انصافا موهات خیلی خوب شده !

الهی قربونت برم .. پسرم با نگرانی به دستگاه سلاخیش نگاه میکنه !!

بعدشم سعی میکنه که فرار کنه !!


یه روز ظهر یهویی تصمیم گرفتیم بریم بوستان ناهارمونو بخوریم ..

بند و بساطمون رو پهن کردیم و بابایی تا منقل رو راه انداخت ، بارون گرفت !! ما تو این پاییز و زمستون فقط یه بار بارون دیدیم و این دفعه ی دومی بود که بارون میگرفت .. از یه طرف شدیدا ذوق زده شدیم از دیدن بارون ! و از طرف دیگه بند و بساطمون و لباسامون خیس خالی شد و نگرانت شدم که مریض شی .. ولی ذوق بارون غلبه کرد و بند و بساط رو بردیم زیر آلاچیق و منم لباسای خیست رو عوض کردم .. اینقدر قشنگ بودددد.. هوای ابری و صدای شر شر بارون و برخوردش به سقف آلاچیق و دود زغال و منقل و بووووی جوجه کباب و یه پسر شیطون بلای شیرین که یه دقیقه هم آروم نمیگرفت و تو آلاچیق دور خودش میچرخید !! همه و همه خیلی عالی بود .. جوجه که پخته می شد دوتا سیب زمینی و یه بادمجون هم گذاشتیم رو زغال و زدیم به رگ که خیلیییییی چسبید .. دیگه آخراش خیلی سرد شد و من وتو بدو بدو زیر بارون رفتیم تو ماشین و منتظر بابایی موندیم تا وسایل رو جمع کنه و بیاد ..  

عشق مامان پشت پنجره ی بارون خورده ی ماشین


پیاده روی که میریم ، کفشاتو میپوشونم و تو میشی راه نمای ما !! تو میری و ما پشت سرت !! اینقدهه خوشت میاد واسه خودت تو خیابون راه میری ... یه چندباری که خوردی زمین ، مردمی که رد میشدن با نگرانی می اومدن سمتت که بلندت کنن ، من و بابایی خندون نگاه میکردیم و خواهش میکردیم که بلندت نکنن و بزارن که خودت بلند شی و روی پاهات وایسی .. بعضیا به تایید و تشویق سرشونو تکون میدادن و بعضیا هم چپ چپ نگاهمون میکردن !!


اینجا فلکه بستنیه .. قکر کنم سه بار پول انداختیم و تو با ذوق بازی میکردی و فرمون رو می چرخوندی !

 

اینجا هم رنگین کمانه .. براي اولين بار سوار اين بازیا میشدی .. بیشتر از خودت من و خاله ها ذوق کرده بودیم و کلی برات بای بای میکردیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (26)

نفیسه
7 اسفند 91 17:06
سلام
من لینکتون کردم دوست داشتید ما رو لینک کنید
پسرتون خیلی ناز و خشگله
یه سوال: عکسای علی جون رو توی کدوم آتلیه انداختید؟


ممنون عزیزم. . چتدتا اتلیه مختلف بردم.. زیر هر سری از عکسا اسم اتلیه رو هم نوشتم
شیما - خاله ·٠•●♥علی♥●•٠·
7 اسفند 91 20:31
الهی قربووووونت برم علیــَـکَم

داشتیم فیلم عقد خاله کوثرو میدیدیم ، یک تیکه ش که تووو جیگــــــــــــرطلا بغل خاله کوثر بودی و داشتیم ازت عکس میگرفتیم ، انقدر ما اینجا جیغ و داد کردیم که هم سیم مانیتور کنده شد هم الان گلوم درد می کنه
فــــــــــــــدات شمممممممم ایشالاااااااااا


وااای نامردااا.. میذاشتین منم می اومدم باهم میدیدیم فیلموووو
مامان طاها
7 اسفند 91 22:38
انشاا... همیشه سلامت و پیروز باشید.مامانی موهاشو کوتاه کردی عکسشو نذاشتی ببینیمش.
به دلیل مشکلات مجازی دیگه بیشتر پست های طاها رو با رمز میذارم.ولی چشششششششششششششم رمزم میدم.



اکثر عکسای این پست مال بعد از کوتاه کردن موهاشه عزیزم
مامان مهنا
8 اسفند 91 14:13
ینی تو اون عکسه ک رفته تو سطل لگو مردم از خنده
مامان مهنا
8 اسفند 91 14:13
چقدر علی کوچولوم لاغر شده


هههههی خواهر. دست رو دلم گذاشتی
شقایق(مامان محمد ارشان)
9 اسفند 91 10:43
واییییییییییییییییی من قلبون اون خنده هات برررررررررررررررررررررررررم
دارم آینده ارشانو میبینم
اون موقعی ک ارشان نیومده بود آرزو میکردم پسرم مثل علی باشه و الان لحظه لحظه کاراش منو یاد وبلاگ علی میندازه
حتی قیافه هاشونم شباهت دارههههههههههههههههههههههههههههههههههه


اخی.. اره منم این شباهتو خیلی میبینم
سارا (مامان درسا)
9 اسفند 91 14:31
خوشگل خاله ماشالا به این همه پیشرفت
راستی چرا شما خوشگلا وقتی کسی پشت خطه باهاش حرف نمیزنین؟
ببوس نازنینمو


ههههه.. اره والا.. شما هم درسا جونی رو حسابی ببوسش برام
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
10 اسفند 91 11:45
ای جونمممم. قربون پسر ناز که آروم وایستاده موهاش رو کوتاه کنن. خیلی با نمکتر شدی. جوجه ها هم نوش جونت. همیشه شاد باشی عسلکم.


نه خاله موقع کوتاهی من محکم گرفته بودمش و حاج اقا کلی جیغ کشید!! این عکسا مال استراحت وسطش بود
شقایق(مامان محمد ارشان)
11 اسفند 91 0:30
♥Iloveyou♥
Iloveyou♥
♥♥Iloveyou♥♥
♥♥♥Iloveyou♥♥♥
♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥
♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥
♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥
♥♥♥Iloveyou♥♥♥
♥♥Iloveyou♥♥
♥Iloveyou♥
♥Iloveyou♥
♥♥Iloveyou♥♥
♥♥♥Iloveyou♥♥♥
♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥
♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥
♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥
♥♥♥Iloveyou♥♥♥
♥♥Iloveyou♥♥
♥Iloveyou♥
♥Iloveyou♥
♥♥Iloveyou♥♥
♥♥♥Iloveyou♥♥♥
♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥
♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥
♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥
♥♥♥Iloveyou♥♥♥
♥♥Iloveyou♥♥
♥Iloveyou♥
♥Iloveyou♥
♥♥Iloveyou♥♥
♥♥♥Iloveyou♥♥♥
♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥
♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥
♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥
♥♥♥Iloveyou♥♥♥
♥♥Iloveyou♥♥
♥Iloveyou♥
♥Iloveyou♥
♥♥Iloveyou♥♥
♥♥♥Iloveyou♥♥♥
♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥
♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥
♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥
♥♥♥Iloveyou♥♥♥
♥♥Iloveyou♥♥




I love you too
boooooos
مامان بهار
11 اسفند 91 1:38
چه با نمک شده این علی کوچولوی ما با موهای کوتاه شده
مرد شده واسه خودش
اون تیکه گه گفتی میذاریم خودش بلند شه از زمین با حال بود البته خوبیش به اینه که خیلی هم از شما دور نمیشه
عکس زیر بارون هم بی نظیره
ای مامان تنبل به ما دیگه سر نمی زنی؟ راستش خودمم تازگیها تنبل شدم


راستش همیشه با گوشیم سر میزنم و اگه پست جدیدی باشه تتدتتد میخونم ولی با گوشی سخته نظر بزارم و رو لبتاب هم که با وجود علی خان اصلا نمیتونم بشینم.. خلاصه خیلی شرمنده ولی همیشه به یادتوننممم
مامان شیرین
11 اسفند 91 12:36
سلام دوست گلم. چه خوب که بعد از مدتها یه مامان وبلاگ نویس قمی پیدا کردم.خوشحال میشم با هم در ارتباط باشیم. موفق و شاد باشی.


من بیشتر مامان وبلاگ نویس ساکن قم هستم منم خوشحال میشم از آشناییتون
مامان کوروش (زهره)
13 اسفند 91 12:52
الهیـــــ! همه نی نیا کاراشون مثل همه پس!! کوروشم همین کارارو میکنه! قربونت بشم که موهات اینقد مردونه شده خاله جون!! عسلی عســــــل! عکسای آتلیه شو بذار ببینیم


فدااات .. عکسای آتلیه ، یه چندتاییش رو نریخته برام رو سی دی .. باید برم بگیرم ..همه اش رو با هم بزارم اینجا
مامان مهنا
14 اسفند 91 18:02
روزی ده بار میام عکساشو میبینم و هی دلم غنج میره براش


تو عجق مني
مامان مائده و مهدیار عسلی
14 اسفند 91 20:34
سلام علی جون مامانی برات سنگ تموم گذاشته بود توی این پست.خیلی عکسای خشگل و یادگاریهای خوبی ثبت کرده بودن.دستشون درد نکنه.و خیلی باحال شده بود موهات ولی من که جرات کوتاه کردن موهای مهدیارو ندارم تا حالا دوبار رفته آرایشگاه
دوستت داریم میبوسیمت.مهدیار میگه دوست جونی به ما هم سر بزن


ما هم شما رو دوست میداریم
mamane m@ni
14 اسفند 91 23:51
عزیزم پسر خوشگلی دارید ماشالا...
میشه یه سوال بپرسم؟؟؟
اینکه در مورد اون تندیس ها میشه کمی توضیح بدید لطفا
البته اگه زحمتی نیست براتون
princemani.niniweblog.com


چشم .. میام وبلاگتون توضیح میدم
مامان محمد طه
15 اسفند 91 0:30
سلام.پسر نازی داری خدا حفظش کنه.از انتقال تجربه ات در مورد شیر خوردن علی جون ممنون آرومم کردی فهمیدم که تنها نیستم.اگه دوست داشتی به وبلاگ ما هم بیا خیلی خوشحال میشم.


خواهش میکنم عزیزم.. آدرس نذاشتی!
مامانی
15 اسفند 91 1:08
سلام عزیزم بهتون تبریک میگم وب بسیار زیبایی دارین. اگر ممکن آدرس سایت تندیس رو به من بدین و یه خواهش ازتون دارم من تازه واردم نیاز به کمک دارم کمکم کنید و به وب ما سر بزنید تا از نظراتتون استفاده کنم.بازم ممنون


خواهش میکنم.
mamane m@ni
15 اسفند 91 15:25
عزیزم ممنون از راهنمایی تون خیلی لطف کردید بازم بهمون سر بزنید
شیما
16 اسفند 91 10:50
سلام
واااااااااااااي فينقلي چقده پيشرفت كرده
عكساي قشنگي ازش گذاشته بودي ... خوشم اومد
ببوسش اين گل پسريت رو عزيزم



ممنون شیما جون.. فدات
مامان دينا
16 اسفند 91 12:19
ســـــــــــــــــــــــــلام دوست خوبم من برگشتم

يه دنيا ممنون كه اينهمه بهم سرزدي و نظر گذاشتي بازم به معرفت تو

ماشالله هزارماشالله چه آقايي شده پسرت از طرف من ببوسش


اخی گلم خوش برگشتی
غدیر
16 اسفند 91 23:30
فدای شیطونیات عمه جون



خدانکنه
مریم مامان عسل
17 اسفند 91 5:14
سلاممممممممم
وای چه عکسای خوشملی داره این پستتتتتتتتتت
وروجک حسابی شیطون شدی ها!
ماشالله بهت گلم
فدای چشمای دریاییت علی جونم
عاشق اون عکس پشت شیشه شدم
آتلیه سر خوده اصن!
الهی بمیرم چجوی به ماشین اصلاح نیگا میکنه عشقم
ای مامان و بابای بی رحم
چیکار داشتید به موهای بچه؟


ههههه .. ولی خیلی خوب شده هااا خالهههه !
مهرناز(مامان آرسام)
21 اسفند 91 1:39
ای الهی من قربون اون تی کشیدنت و همه شیطونیات برم آخه خالهههههههههههه!!!
توام که مثل آرسام بلایی جیگرم
فدای خنده های خوشگلت
مبارک موهات
عاشق اون عکس پشت شیشه ی بارونیتم


ممنون مهرناز جونم ..
مهرناز جون من نمیدونم چرا نمیتونم تو وبلاگت نظر بزارم .. تاحالا شونصد بار کلی نظر نوشتم بعد ارسال نشده .. توروخدا برگرد نی نی وبلاگ !!!!!!!
آتيلا جون و مامان شيما
21 اسفند 91 2:20
سلام مادر خانومي مهربون...
ماشاا... ب شازده ...
چ چشمهاي نازي داره...
ماشاا....
خدا حفظش كنه...
عزيزم من هم تقريبا همسن خود نازنينت هستم...
١٣٧٠
اميدوارم بتونيم دوستان خوبي برا هم باشيم...
از روي ماه فسقلي....
بووووووووس...


سلام عزیزم .. لطف داری گلم .. شما هم روی ماه پسرتو ببوس
سپیده از وبلاگ "کودک من"
21 فروردین 92 3:33
سلام. بعد از اینکه غذاشو خورد بهش شیر بدید. این برنامه برای کودک 11 ماهه و 1 ساله هست. مثلا من برای دخترم اول بهش غذا می دم بعد از غذا بهش شیر می دم.
مامان یلدا و سروش
29 فروردین 92 18:10
خدا حفظش کنه گل پسرت رو . چند روزی با سروشم اختلاف دارن . همیشه سالم باشه و شاد