9 ماهگی
سلام قند عسسسسسسسل
9 ماهه شدی مامانی فدات بشم من وروجک .. به قرآن عاشقتم .. عااااااشق .. میفهمی ؟! حالیته ؟! حالیته پاره ی تن یعنی چی؟ حالیته عشق مادرانه یعنی چی؟ حالیته ؟ میمیرم برات .. حالیته؟! آخ که هر چی ببوسمت و فشارت بدم و جیغ بکشم دلم آروم نمیگیره .. عاشقتم وقتی تو بغلم، موقع شیر خوردن یا خوابیدن ، هی انگشتات رو میکنی تو دهنم یا لب و بینیم رو محکم میکشی و کلا صورتم رو سرویس میکنی .. عاشق انگشتای کوچولوتم .. هر چی ببوسمشون سیر نمیشم .. عاشق چشمای گردتم .. وقتی با محبت یا با شیطنت بهم نگاه میکنی میخوام به دنیا ایست بدم .. دنیا وایسا میخوام محو چشمای پسر کوچولوم بشم .. دنیا وایسا میخوام تو آغوش کوچولوی پسرم غرق بشم .. عجیبه که وقتی تو بغلم آروم میگیری ، آرامشی رو تجربه میکنم که تو عمرم حسش نکردم ..
* خیلی باهوش تر شدی و توجه و فهمت از اطراف خیلی بیشتر شده . دنبالت میدوم و بهت میگم اومدم الان میگیرمت .. با جیغ وخنده چهاردست و پا میشی و فرار میکنی و هی میشینی ببینی بهت رسیدم یا نه ! خییییییلی این بازی رو دوست دارم!
* انگشتام رو روی پاهات راه میبرم و به شکمت که میرسم قلقلکت میدم . الان که تا انگشتام رو میزارم رو پاهات شروع میکنی به خندیدن ، حتی وقتی که در حال گریه باشی !
* صداتو کلفت میکنی و بلند داد میزنی ! انگار اعصابت خورد میشه که نمیتونی حرف بزنی و منظورت رو برسونی! وقتی داد میزنی دستم رو با ریتم میزنم به دهنت . خیلی خوشت میاد و بازم داد میزنی ! ساکتم که باشی و بزنم رو دهنت شروع میکنی به داد زدن ! دستم رو که بکشم با دهن باز خودتو میکشی سمت دستم که بازم این کار رو برات بکنم !
* وقتی میرم بیرون، دنبالم تا دم در میای و پشت سرم گریه میکنی ، دلم آتیش میگیره !
* موقع غذا خوردن، بابایی برات شعر میخونه و سرتو گرم میکنه ، اگه بره شروع میکنی به گریه کردن ! کلا موقع غذا خوردن حتما باید کسی غیر از من باشه که سرتو گرم کنه !
* برای این که وارد آشپزخونه نشی یکی از عسلی ها رو میزارم جلوی ورودی ! از باریکه بغل عسلی به زور میخوای بیای تو آشپزخونه ! گیر میکنی و هی سرت میخوره به کابینت و عسلی ! تا اینکه جیغت درمیاد و میام نجاتت میدم!
* اگه در حال ور رفتن با چیزی باشی و اون چیز رو ازت بگیریم یا جیغ میکشی یا گریه میکنی ! یه کم لوس شدی !
* برای 9 ماهگیت کیک گرفتیم و رفتیم خونه ی بابام که اونجام سورپرایز شدیم و دیدیم خاله ها و مامانی و بابایی ، برات کادو گرفتن و میز رو تزیین کردن .. به همه خیلی خوش گذشت و تو هم تا تونستی جيغ كشيدی!
* دیشب بردمت برای چکاپ ماهیانه که خداروشکر وزنت ترمال رشد کرده بود ( 8,700 ) ، ولی رشد قدت خوب نبود (71سانت).
* هنوز از دندان خان خبری نشده و مثل پیرمردا میخندی !!
حالا بریم سراغ عکسا :
اينم كادوهای خوشکلت .. دست همگی درد نکنه :*
دوشنبه 24-7-91 _ فرودگاه امام خمینی _ رفته بودیم استقبال باباجونم
گربه کوچولو چه جوری رفتی اون تو ؟! بیا بیرون ببینم !!
آفرین ! دیگه نری اون جا ! مثلا عسلی رو گذاشتیم که نری زیر میز !
مامان بگیر کنترل رو ! برام کارتون بزار !
چیزی گفتی ؟! بیام حسابتو برسم ؟!! زنگ آخر !!
وای عروسک مامان چقدر تو جیگری
شیطون خوش میگذره اون بالا ؟!