راه رفتن به کمک مبل!
سلام قربونت برم
فدات شم مامانی که تو این دو هفته هر روز یه کار جدید میکنی و ما رو هیجان زده و شگفت زده و خوشحال میکنی و با هر کاری که میکنی باعث میشی که منم کلی بال بال بزنم و احتمالا تا چند روز دیگه پرواز کنم ! امروز بعد از اینکه دستت رو گرفتی به مبل و بلند شدی با تکیه به مبل تا اون ور مبل راه رفتی و یاز دوباره الان که من نشسته بودم و عکسای آتلیه ی دوماهگیت رو میزاشتم بار از اون ور مبل تا کنار من اومدی و لباسمو کشیدی و باز دوباره تکزار کردی ! تازهههه داشتی با ماشین حساب بازی میکردی،افتاد زمین ؛ یه دستت رو گرفتی به مبل و بدون اینکه بیافتی خم شدی و ماشین حساب رو از روی زمین برداشتی و دوباره وایسادی ! به خدا مامانی نمیدونم چقدر خدارو شکر کنم که تو رو بهم داده.. تو امروز 7 ماه و 23 روزته و من فکر میکنم به یک سالگی نزسیده راه رفتن رو شروع کنی ! راستی چند روزه که دیگه بابا نمیگی .. فکر کنم یادت رفته ! تو این زمینه خیلی تنبلی! چند وقته که بدجور عاشق آشپزخونه شدی ! هرجای خونه که باشی خودتو زود میرسونی به آشپزخونه ! مخصوصا اگه من اونجا باشم ! ماشالله اینقدر هم سرعت چهاردست و پا رفتنت زیاد شده که وقتی میزارمت وسط هال و برمیگردم تو آشپزخونه به یه دقیقه نرسیده دوباره تو آشپزخانه ای!وقتی میبینمت و میگم وای علی چرا اومدی اینجا ؟!جیغ میکشی و ذوق میکنی ! البته هرکار جدید و تازه ای هم که انجام میدی کلی ذوق میکنی و دستت رو تکون میدی و جیغ میکشی ! ریز ترین چیزها رو هم با انگشتای کوچولوت شکار میکنی و حسابی جارو برقی شدی !
بمیرم برات از بس که میافتی و یا با صورت یا پشت سر میخوری زمین که بعضی وقتا دیگه به روی خودت نمیاری و خیلی وقتا هم که گریه میکنی! امروز به خاطرت رفتیم موکت سفارش دادیم تا کل جاهایی که قالی نداره و سرامیکه رو موکت کنیم تا کمتر درد بکشی قربونت برم !
تازه یادگرفتی که دستت رو میگیری به سکوی دستشویی و اونجا هم وایمیسی و هی دستت رو دراز میکنی که دمپایی رو بگیری ! میترسم یه روز اون تو ببینمت ! باید حواسمونو جمع کنیم که در دستشویی همیشه بسته یمونه !
دیروز که خونه ی مامانم بودیم یه کار جالب دیگه ای کردی ! دنبال فاطمه دخترداییم که الان 4 سالشه میرفتی ! اون میدوید و تو چهار دست و پا ،تندی دنبالش میکردی ! منم مبهوت !