یکی یه دونه ی من !
سلام پسرکم
عشق مامان دیشب بلاخره یه کیک خریدیم و رفتیم خونه ی مامانم و جشن تولد نیم سالگیت رو برگزار کردیم .. البته خیلی مختصر ..کلی هم کادو گیرت اومد .. انشالله یک سالگیت یه جشن بزرگ و خوشکل برات میگیرم یکی یه دونه ی من ! کیک رو با انگشتای کوچولوت سوراخ سوراخ کردی ! تو عکس هم معلومه!
تا یکی یه دونه ای سعی کن تمام استفاده رو از فضا و جو ببری! چند سال دیگه که کلی نوه دور و ورمون باشه بعید میدونم که دیگه این همه طرفدارات سر و دست بشکونن برات ! امشب هم با خاله هات رفتیم برات یه ماشین شارژی خریدن! ( کادوی به دنیا اومدنت بود ) ابنقدر بزرگه نمی دونم کجا بزارمش .. فعلا وسط هال گذاشتم ! تو اتاقت که اصلا جا نیست !
***
تو مغازه..
بابات در حالی که داره سرشو تکون میده : کجا میخوای بزاری اینو ؟!
من : !
***
امروز روزه گرفتم .. قصد دارم یه روز درمیون روزه بگیرم .. وقتی فکرشو میکنم میبینم تو که اصلا شیر نمیخوری ، پس برای چی روزه نگیرم !؟
امروز نشوندمت و تو برای چند دقیقه نشستی در حالی که من از ذوق دور و ورت بال بال میزدم و دنبال دوربین و بلاخره تونستم قبل از اینکه بی افتی عکس بگیرم .. البته خیلی خم شده بودی و ترسیدم که برای کمرت ضرر داشته باشه ..!
قربون نگاهت .. فربون خنده هات .. قربون وجودت
* امروز رفتیم دیدنی عمه ام و محمد حسین کوچولو ! ازش پرسیدم احساسی که به فاطمه وقتی که نینی بود داشتی، عمیق تر و بیشتر از این نینیه نیست ؟ مخصوصا که محمد حسین سومیه ! گفت نه.. اصلا هیچ فرقی نمیکنه ..
هر چی فکر میکنم میبینم که اگه شونصدتا نینی دیگه داشته باشم بازم تو برام یه چیز دیگه ای .. اولین بوسه ی مادرانه ام رو گونه های تو بوده .. اولین ذوق زدن هام برای تو بوده ..تو اولینی !
به قول خاله شیما : تنفسسسسسس !