یه مامان با یه دل پر !
سلام عزیزکم
یک ساعت پیش واکسنت رو زدیم.. قد و وزنت رو هم گرفت.. خیلی ناراحتم.. رشد این ماهت خوب نبوده.. قدت 61.5 و وزنت 6750.. نمیدونم چیکار کنم دیگه .. . قطره ی استامینوفنت رو یک ساعت قبل از اینکه بریم به زور بهت دادم.. اصلا از دارو خوشت نمیاد.. تقریبا یک هفته پیش جفتمون مریض شدیم ..البته اول تو بعد من .. اولین سرماخوردگی عمرت رو تجربه کردی! .. الان بهتری .. فقط نمیدونم چرا همش بینیت گرفته ! از قبل از اینکه مریض بشی .. همیشه ! دیگه پوار بینیت رو میشناسی ! فکر کنم حالت ازش بهم میخوره چون تا میبینیش شروع میکنی به گریه کردن .. منو اینقدر نمیشناسی ! اونقدر دست و پا میزنی و سرت رو تکون میدی که یه بار از بینیت خون اومد! الانم فکر کنم اسهال داری .. از صبح تا حالا که ساعت ٢ بعد از ظهره شکمت ٤ بار کار کرده! یعنی چی ؟؟؟ واقعا یعنی چی؟؟ مگه من چقدر تحمل دارم؟! .. دلم گرفته ! همشم چیزت پس میده ! یعنی با اون همه لباس و زیر پوش دیگه الان لباس نداری ! همش کثیفه ! حال شستنشون رو ندارم .. وقتی لباسا رو میسابم پوست انگشتم کنده میشه بعد زخم میشه ! تازه چند وقت پیش دقیقا همون جایی که موقع شستن لباسات زخم میشه رو رنده کردم! یاد شستن لباسا که می افتم کل بدنم مور مور میشه !
داری به طرز کمی زشت کچل میشی:
دیروز پدربزگ و مادربزرگم از مکه اومدن و همه ی فامیل خونه شون جمع شده بودیم و از فرصت استفاده کردم و از وروجکای همسن و سالت عکس گرفتم :
محمدمهدی امیر
دقیقا یک سال ازت بزرگتره ٢٢ روز ازت بزگتره
وقتی باباجونت کریر رو جا میزاره و مامان جونت مجبور میشه با این وضعیت رانندگی کنه !
وقتی باباجونت کریر رو جا نمیزاره و مامان جونت مجبور میشه با این وضعیت رانندگی کنه !
مسافرت مشهد هم بد نبود .. البته برخلاف تموم عروسی هایی که رفته بودیم این دفعه جبران کردی و عروسی به مامانیت اصلا خوش نگذشت !
*******خیلی پست بدی بود !