عليعلي، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

کودک دوست داشتنی ما

کوچولوی دوست داشتنی من !

1391/2/15 4:18
نویسنده : مامان علی
1,849 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عمرمقلب

 

کوچولوی 3 ماه و 20 روزه ی من،قشنگترین بهونه ی من برای بودن،هستی من ، عاشقانه دوستت دارم.. نفس های تو تضمین بودنمه!

دوست دارم برات از الانت بگم .. بعضی وقتا فکر میکنم که تو در آینده چقدر علاقه برای خوندن این مطالب داری !؟ .. اصلا اهمیت میدی یا نه !؟ .. اصلا برات جالبه که مادرت تو روزهای کودکیت چه احساساتی داشته یا نه !؟ خودم که خیلی دوست دارم خاطرات بچگی و احساس مامانم نسبت به خودم رو بدونم و  همیشه موقعی که مامانم از بارداری یا نوزادیم میگه خیلی ذوق زده به حرفاش گوش میدم..

این روزها ، من و  تقریبا هر روز بعد از ظهر مهمون خونه ی مامانم هستیم و اگه یه روز نریم، مامانم زنگ میزنه و میگه که دلش حسابی برات تنگ شده و گله میکنه که چرا نرفتیم .. تا وارد خونه ی مامانم میشیم ، مامانم و خاله هات سریع تو رو از بغلم میگیرن و کلی ماچ و بوس و ذوق و بکش بکش دارن ! سر نگه داشتن تو خیلی وقتا غوغاست !

هفته ی دیگه برای عروسی پسر دایی بابا میثم (مصطفی) میخوایم دو روز بریم مشهد.. فامیلهای مادری پدرت قراره برای اولین بار تورو ببینن..

از پیشرفتات بگم که از وقتی که تو رو روی تشک بازیت میزارم حرکات دستت هدفمندتر شده .. وقتی عروسکی رو جلوت نگه میدارم اول تند تند دستات رو تکون میدی بعد بهش ضربه میزنی بعد سعی میکنی که بگیریش، میگیریش و بعد از چند لحظه از دستت در میره .. اولین باری که پای عروسکی که از بالای سرت آویزون شده بود رو گرفتی اونقدر ذوق زده شدم که بابا میثم رو از خواب بیدار کردم و سریع هم ازت عکس گرفتم ..

 

یه چند وقتی هست که علاقه شدیدی به خوردن دستات داری .. دستات رو به هم میگیری و میبری طرف دهنت و یه شالاب شولوبی راه میندازی که از خنده روده بر میشم .. تا میام بالای سرت و نگاهت میکنم یه خنده ی خوشکل بی صدا همراه با ذوق میکنی که اونقدر هیجان زده میشم که محکم میبوسمت و فشارت میدم .. یه بار از زور فشارم ناله ات دراومد !! بعضی وقتا که باهات بازی میکنم یه خنده ی صدا دار بانمک میکنی مثل هه هه که ذوق مرگ میشم و دلقک بازیم رو شدت میدم که بیشتر صدای خنده ات رو بشنوم ولی تو ساکت میشی و با تعجب بهم نگاه میکنی !

شبها تقریبا ساعت یک و نیم میخوابی .. حدودا از ساعت 12 و نیم شروع میکنم به خوابوندنت .. بغلت میکنم و طول هال رو اونقدر میرم و میام تا خوابت ببره .. بعضی وقتا که خسته می شم و احساس میکنم که دیگه خوابت برده میرم جلوی آینه و میبینم عشقم چشاش بازه بازه .. یه احساس همراه با هق هق بهم دست میده که نمی دونم خنده است یا گریه !؟ گریه از خستگی و خنده از بلا بودنت ! اصلا روی پا یا توی گهواره ات خوابت نمیبره !

رژیم غذایی من برای جلوگیری از نفخت کماکان ادامه داره و غذای ما شده یا مرغ یا ماکارونی ! نه قرمه سبزی نه قیمه نه بادمجان نه لوبیا نه آش نه خیار نه کاهو نه کلم نه شیر نه خامه نه گوجه سبز نه آجیل ..!

 اینم چندتا عکس :

رو تشک بازیت اونفدر دور خودت میچرخی که یه بار اومدم دیدم اینجوری گیر افتادی ! نیشخند

 

رستوران آترین.. ١٢ اردیبهشت ٩١

 

رو دامن عروس .. عروسی دوستم لیلا .. ٨ اردیبهشت٩١

 

نفسم با کروات

 

 

 

آخ قلبم .. قلبم !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان یسنا
15 اردیبهشت 91 18:48
وای چه پسر نازی دارین خدایا از طرف من یه بوس آبدارش بکن البته از دستای خوشگلش که صورتش دونه نزنه عزیزم از رژیم غذایی نوشته بودی و اینکه تقریبا چیزی نمیخوری یه راهکار دارم واست که یه کم بدمزه است ولی واسه دختر من که همیشه نفخ داشت کارساز بود. بعد از هر وعده غذایی یه قاشق پودر آویشن رو توی یه استکان آب سرد بریز و بخور معجزه میکنه. راستی لیکت کردم عزیزم
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
16 اردیبهشت 91 18:42
جیگرتو بخورم. ماشالله چه ناز شدی خاله جون. چشای شما هم که رنگیه. به مامان بگو برات یه عالمه اسپند دود کنه با اینهمه عکس نازی که گذاشته
خاله ی علی
16 اردیبهشت 91 20:52
سلام واااااااااااااااااااااااااااااااااای نفس من! عجق من! بعضی وقتا با این که پیشمی عکساتو که می بینم می خوام بگیرم بغلت کنم قورتت بدم برات یه سوپرایز دارم ( که البته فکر کنم از سوپرایزی درومد همه فهمیدن ) بیا وب ِ خاله !
مامان آیدین
17 اردیبهشت 91 14:44
سلام خوشتیپ عروسی خوش گذشت ؟ ایشالا رو دامن عروس خودت بخوابی عزیزم ایشالللللللللللللللا
سحر مامان آراد
18 اردیبهشت 91 23:56
الهی قربونت برم با اون تیپت وایی که دلم میخواد لپاتو گاز بزنم
مامان کوروش ( زهره )
19 اردیبهشت 91 1:43
فدای این پسر با چشمای خوشگلش
نگار
19 اردیبهشت 91 22:33
فداي تو عزيزم .... نه ديگه يادم رفت!! كلا من يه جوريم همون موقع خيلي حرص ميخورم اما بعدش همه چيز يادم ميره گفتم بيام بگم كه نميتونم كامنتتو تاييد كنم آخه نميخوام قوم الظالمين بفهمن كه شماها رمز داشتين فداي تو و گل پسرت
مریم مامان عسل
20 اردیبهشت 91 9:58
توی که منو کشتی با این عکساتتتتتتتتتتتتتتتتتت! دل منو بردی علی کوچولوی من. قربونت برم که شیطون شدی. کاملا درک کردم خط به خط احساساتتو عزیزم. ببخشید دیر اومدم. میام میبینم اما دخملی فرصت نمیده کامنت بذارم.
مریم مامان عسل
20 اردیبهشت 91 12:37
سلام عزیزم. کاپشن بردار هوا بارونیه. چند شبه هی بارون و تگرگ میزنه به چه شدتی!اما باز فرداش آفتاب میشه. کلا هوای مشهد بی اعتباره. همین یه ساعت پیش داشت بارون میومد الان افتابی شد. راستی تشریف بیارید منزل ما خوشحال میشیم. عزیزم من از خدامه دومادایی مثل علی و کوروش داشته باشم! توی فامیل هم کلی خاطر خواه داره دخترمون. هم فامیل من و هم فامیل باباش! ببینیم خودش چی میگه. هههههههههه!
سحر مامان آراد
21 اردیبهشت 91 17:46
مهربون مامان اومدم تا زودتر از همه زمینی ها بهت بگم : تموم آسمون پر شده از عطر خوش یه مامان بهشتی و تویی که یه تیکه کوچولو از خدا رو امانت گرفتی تا اسمونی تحویلش بدی همه فرشته ها بهت میگن: مامان روزت مبارک
مامان کوروش ( زهره )
27 اردیبهشت 91 1:03
سلام علی جون خوشگل, آخه پسر اینقد خوشگلی دخترا می دزدنت!! مرسی که اومدی پیش من و مامانم. راستی شنیدم داری میای مشهد پسرررر, یه قرار بذار ببینیمت. مامانمم دوس داره مامیتو ببینه!
مامان مهنا
27 اردیبهشت 91 1:53
ماشالااااا چقدر اقا شده برا خودش: راستی سلام گلم خوبی خانم چ خبرا؟؟؟؟ ماشالا چ بزرگ شده این گل پسر وای رنگ چشاشو ک دیگه نگووووو ادم دلش ضعف میره واسش بووووس با تموم وجودم
ilijoon
1 خرداد 91 23:31
اي جانمممممممممممم چقده ماهي گل پسري مثل عروسكها ميموني دوستت دارم هوار تا