26 هفتگی
سلام عزیزم
الان ٢٦ هفته و ٦ روزه که با منی ... تا چهار ماهگی، بارداری من همش همراه با استرس بود ... الان تقریبا دو ماهه که وضعیتم خداروشکر هیچ مشکلی نداره و خیلی هم به من خوش می گذره هنوز سختی ماههای آخر بارداری شروع نشده و فعلا به قول مامانم دوران پادشاهی در بارداری رو دارم طی می کنم!!! فقط اکثرآ غروب به بعد همش ترش می کنم و وقتی هم ناله می کنم مامانم می گه هنوز مونده ! بزار ٨ -٩ ماهت بشه، اون موقع می خوای چه کار کنی !!!!
الان تقریبا یه سری از سیسمونیت رو خریدیم .. سرویس چوب و کالسکه رو هم سفارش دادیم .. کلی هم لباس گرفتیم ... هرچند وقت یک بار هم میرم لباسا رو از چمدون در میارم و ذوق می کنم و دلم برات تنگ می شه و ارزو می کنم روزا و هفته های باقی مونده زودتر بگذره ... !
این چند روزه هم که از بس نشستم پای کامیپوتر و وبلاگ گردی کردم و خاطرات مامانای دیگه رو خوندم ، صدای همه رو دراوردم ! خیلی دوست دارم بدونم بقیه این روزا رو چه جوری گذروندن ... کلی خاطرات زایمان خوندم و ترسیدم و ذوق کردم ... خلاصه در حال تجربه جمع کردن هستم ..!
دیروز که برای کنترل ماهانه رفتم دکتر بهم ٦ تا آمپول برای تکمیل شدن ریه ی جنین داد .. اولش کلی ترسیدم .. گفتم مگه الان مشکلی داره ؟ (بعدشم تو دلم فکر کردم اگه مشکلی داشته باشه بدون سونو گرافی از کجا فهمیده !) .. دکتر گفت نه ولی برای اینه که اگه خدایی نکرده تو این سه ماه آخر بارداری کیسه ی آبم پاره شد یا زایمان زودرس داشتم ،بچه از نظر ریه مشکلی نداشته باشه ..
مامانم می گه هیچ قرص و آمپولی نیست که ضرر نداشته باشه .. تو که فعلا بچه ات هیچ مشکلی نداره برای چی می خوای ٦ تا آمپول بزنی .. نمی دونم چی کار کنم ؟! خلاصه درگیرم ! ولی بلاخره میرم می زنم دیگه ..!
دوست دارم زود به زود بیام این وبلاگ رو آپ کنم ولی باید همت داشته باشم و حوصله ..!